نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 333
زبان محدود پيامبر بيرون مىآمد . چون دل آن پيشواى الهى به دريا نفوذ كرده بود ، گفته هايش درهاى گران بهاى دريايى بىپايان بود . چون فيض درياى بىكران هستى مربوط به كوزهء به ظاهر محدود ما است ، لذا جاى شگفتى نيست كه بگوييم ماهيت خم ما از درياى جهان هستى است ، چونان ماهى كه در دريا به وجود مىآيد ، ولى جان او از درياى ما فوق سرازير مىشود . ديدگان حسى آدمى كه اين حقايق را نمىبيند ، براى آن است كه از نگرش به صورتها ونقشها افسرده شده است ، لذا تو تنها با اين ديدهء حسى نقش ماه را مىبينى آن ديده ور باطنى مستقر ومبادى عاليهء ماه را مىبيند . جدا كردن نقش از معنى هم مولود دو بينى چشم لوچ است وگر نه آغاز وانجام هستى يكى است . آغازش پاك انجامش شيرين است . اين محرومان بىنوا هستند كه از نابينايى در عذاب بوده وخواهند بود . هم چنين تو خم ناچيزنما را دريايى بدان كه آسمان وزمين حيات خود را از آن درميي 1 بند . وقتى كه دويىها خوى دريايى گرفتند ، درياى واحد مىشوند واز عالم جهات به ما فوق جهت صعود مىكنند . چون وصال حقيقى آنان را به وحدت رسانيده است : لذا خطاب آنان خطاب خداوند ذو الجلال است . بعد از آن منصور [1] وار مىگويد : « من حقم » او سر دار شهرت مىرود ، تا راز وحدت واصلان به خدا در دنيا آشكار شود وجويندگان خوشبخت ورزيده تر گردند وجهاد وكوشش آنان به نتيجه برسد وبه ديدار خدا نايل شوند . اهل دل مانند جويبارها هستند كه از يك دريا وروانه به سوى يك دريا هستند . اين حقيقت از وحدت خلق وبعث به خوبى آشكار مىشود ، تو به مباحث حرفهاى نپرداز ودر بارهء بعث ودرك آن بكوش وكاوش نما .
[1] در مجلدات گذشته در بارهء حسين بن منصور حلاج وادعايش ، مباحث مشروحى مطرح شده است ، مراجعه شود . .
333
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 333