نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 29
< شعر > اين جهان يك فكرت است از عقل كل عقل كل شاه است وصورتها رسل < / شعر > 57 - اين هم عقل كل ويلهلم فردريك هگل . < شعر > اين تقاضاهاى كار از بهر آن شد موكل تا شود سرّت عيان تو نمىدانى كه آخر چيستى جهد كن چندانكه دانى كيستى < / شعر > 58 - از تفكرات حرفهاى در بارهء خود شناسى به جايى نخواهيد رسيد ، كار وكوشش است كه اسرار نهايى بشر را آشكار خواهد كرد . < شعر > ور نه كى گيرد گلابه ى تن قرار چون ضميرت مىكشد آن را به كار ؟ < / شعر > 59 - كالبد مادى را نمىتوان از حركت باز داشت ، زيرا روان آدمى دايماً در جريان وفعاليت است . < شعر > از يك انديشه كه آيد در درون صد جهان گردد به يك دم سرنگون < / شعر > 60 - اين است عظمت انديشهء نامحسوس كه در مغز انسانى به وجود مىآيد ومىتواند جهانها بسازد يا آنها را سرنگون نمايد . < شعر > آخر اين جان با بدن پيوسته است هيچ اين جان با بدن مانسته است < / شعر > 61 - پيوستگى دو شىء با يكديگر دليل هم سنخ بودن آن دو شىء نيست . < شعر > بر سر ديوار هر كاو تشنه تر زودتر بر مىكند خشت ومدر هر كه عاشقتر بود بر بانگ آب او كلوخ زفتتر كند از حجاب < / شعر > اصل موفقيتها در اين است كه هر كس كه به حقيقتى عاشقتر است در برداشتن موانع كوشاتر است . < شعر > بارها از خوى خود خسته شدى حس ندارى سخت بىحس آمدى < / شعر > 62 - عادت به چيزى احتياجى به وجود مىآورد وحسى را معدوم مىسازد . < شعر > هيچ آيينه دگر آهن نشد هيچ نانى گندم خرمن نشد هيچ انگورى دگر غوره نشد هيچ ميوهء پخته با كوره نشد < / شعر > 63 - در جهان طبيعت بنگريد كه هيچ حقيقتى پس از وصول به كمال خود
29
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 29