نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 238
< شعر > ( ( 634 ) ) گر جهان پر شد ز نور آفتاب كى بود خوار آن تف خوش التهاب ( ( 635 ) ) ليك با اين جمله بالاتر خرام چون كه ارض الله واسع بود ورام ( ( 636 ) ) گر چه اين مستى چو باز اشهب است بر تو از وى در زمين قدس هست مست ز ابرار ومقرب زان به است بر مقرب شير او چون روبه است ( ( 637 ) ) رو سرافيلى شو اندر امتياز دردمندهء روح ومست مست ساز ( ( 638 ) ) مست را چون دل مزاح انديشه شد اين ندانم وآن ندانم پيشه شد ( ( 639 ) ) اين ندانم وآن ندانم بهر چيست تا بگويى آنكه مىدانيم كيست ( ( 640 ) ) نفى بهر ثبت باشد در سخن نفى بگذار وز ثبت آغاز كن ( ( 641 ) ) نيست اين ونيست آن هين وا گذار آنكه آن هست است آن را پيش آر ( ( 642 ) ) نفى بگذار وهمان هستى پرست اين بياموز اى پدر زان ترك مست < / شعر > آيه « ولَمْ يَكُنْ لَه كُفُواً أَحَدٌ 112 : 4 » ( 1 ) ( وبراى او كسى همتا ومثل نيست ) « يا عِبادِيَ اَلَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي واسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ 29 : 56 » ( 2 ) ( اى بندگان من ، كه ايمان آوردهايد ، زمين من پهناور است ، تنها مرا بپرستيد ) .