نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 235
اگر آن محبوب مطلق از لا مكان غذاى روحانى به تو نداده است ، « چشم جانت چون بمانده ست اين طرف » گربهاى كه در مقابل سوراخ مانند شخص معتكف مىنشيند ، براى آن است كه از آن سوراخ موش يا جانور ديگرى را به دست آورده وخورده است . گربهء ديگرى هم روى بام مىگردد زيرا قبلا با شكار پرندهاى در روى بام غذايى به دست آورده است . انسانى رو به شغل بافندگى مىبرد وديگرى پاسبانى را پيشهء خود مىسازد ، يكى در ظاهر بىكار مىنمايد ، ولى رويش بسوى لا مكان است ، زيرا - « كه از آن سو داديش تو قوت جان » در دنيا كار وكوشش انواع فراوانى دارد ، ولى - < شعر > كار او دارد كه حق را شد مريد بهر كار او ز هر كارى بريد < / شعر > ديگران چطور ؟ . < شعر > ديگران چون كودكان اين روز چند تا به شب در خاك بازى مىكنند < / شعر > آن خوابناك بىنوا كه از بيدارى گريزان است ، همواره دامان دايهء وسواس وخيال او را در گستاخى وعشوه غوطه ورش خواهد ساخت وخواهد گفت : برو بخواب نخواهم گذاشت كسى تو را از خواب بيدار كند اما اگر توفيق خداوندى شامل حالت شود ، تو خود را از خواب بيدار خواهى كرد ، مانند آن تشنه كه صداى آب را بشنود كه مىگويد : < شعر > بانگ آبم من به گوش تشنگان همچو باران مىرسم از آسمان بر جهاى عاشق برآور اضطراب بانگ آب وتشنه وآن گاه خواب < / شعر >
235
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 235