نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 216
بازى مىكند ، ولى هم به شهادت تاريخ وهم به گواهى حقيقت درونى خود انسان ، اين نقش اساسى سازندهء منحصر انسان نيست . از اين مطلب كه مىگوييم : نبايد چنين استنباط كرد كه طبيعت بشرى آنچنان استقلال در ساخته شدن وادامهء زندگى دارد كه اجتماع در آن اثرى ندارد ، بلكه ما مىخواهيم افراطى بودن جامعه شناسان مكتب تحققى را گوشزد كنيم كه مىگويند : « بايد بر عليه سنتهاى افسانهاى ، مانند يك « طبيعت انسانى مشخص » قيام كرد واثبات نمود كه هرگز نمىتوان به فطرت وطبيعت انسانى كه هميشه ودر همه حال يكسان باشد معتقد بود . » [1] از هواداران مشهور اين عقيده كوويليه را مىتوان نام برد . اين متفكرين فراموش مىكنند كه افراد اكثر اجتماعات رشد يافته از قديمترين دورانهاى همزيستى تا كنون در مقدار بسيار مهمى از اصول فيزيولوژيكى وقوانين روانى وايده آلهاى روح انسانى ثابت وپا بر جا بودهاند ، با اين كه هيچ دو جامعه ودو فردى را نمىتوان پيدا كرد كه مشخصات ومختصات مساوى داشته باشند ، از اين ملاحظهء تجربى ومحسوس اين نتيجه را مىگيريم كه طبيعت انسانى در مقابل شرايط محيطى واجتماعى هويت مخصوص خود را كه مقدارى از كليات مربوط به طبيعت مشتركند كاملًا حفظ مىكند . وهم چنين از يك جريان محسوس ديگر نيز مىتوان نتيجهء فوق را گرفت وآن اين است كه : اگر طبيعت انسانى چنان وابستهء اجتماع باشد كه هيچ استقلال وجودى از خود نداشته باشد ، اين همه تحولات ودگرگونىهاى علمى ومذهبى وصنعتى وهنرى كه به وسيلهء همين افراد انسانى صورت مىگيرد ، از كجا ناشى مىگردد ؟ بعيد نيست كه گفته هاى جامعه شناسان تحققى را در مورد اشخاص معمولى صادق بدانيم كه از راه تعليم وتربيت ويا توجهات خود شناسى به هويت خود پى نبرده وبه اصطلاح جلال الدين به تولد دوم نرسيدهاند ، اين گونه اشخاص در حقيقت داراى شخصيتى