نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 200
كرد وگفت : چون تو مرا اغوا كردى . . . وبا تمام لجاجت وپررويى مىگفت : « تو شكستى جام وما را مىزنى » آن چه كه حق است اين است كه قضاى الهى هم حقيقت دارد ، كوشش بنده هم مؤثر وداراى حقيقت است ، اين واقعيت را بپذير ومانند شيطان پوسيده لوچ مباش . اكنون بيانديش وببين كه ما در سر دو راهىها به تردد مىافتيم ، آخر اين تردد بدون اختيار كه معنايى ندارد - . < شعر > اين كنم يا آن كنم كى گويد او كه دو دست وپاش بسته است اى عمو < / شعر > آيا ممكن است كه شما سر اين دو راهى برسيد وتوقف كنيد كه در دريا راه بروم يا به هوا بپرم ؟ اما تردد در سر اين دو راهى ممكن است كه بگويى : آيا به موصل مسافرت كنم يا به بابل ؟ خود اين تردد كشف از قدرت مىكند كه انسان مىتواند يكى از دو راه را انتخاب نمايد . اين سخن را بشنو كه بهانه جوئى با قضا تبهكارىها وجمود تو را توجيه نخواهد كرد ، چطور عقل ووجدان تو تجويز مىكند كه گناه خود را بر گردن ديگران بياندازى آيا امكان دارد كه - < شعر > خون كند زيد وقصاص او به عمرو مىخورد عمرو وبر احمد حدّ خمر < / شعر > تو خود را براى خويشتن مطرح كن وگناه خود را ببين وحركت وجنبش را به خود مستند بدار ، نه بر سايه هاى خويش . تو بيقين بدان كه موضوع كيفر وپاداش هرگز بخطا دامن كسى را نمىگيرد . خداوند بينا دشمن واقعى را مىشناسد . هيچ مىدانى معناى جبر بافى وقضا بازى تو چيست ؟ تو مىگويى : عسل را تو خوردهاى ، تبش را كسى ديگر متحمل خواهد شد تو روز يا شب كار كنى ، دست مزد كار روزانهء تو را شب به كس ديگر بدهند لحظاتى بعقب برگرد وببين كه آن كدامين كار است كه تو در آن كوشيدى وبه جايش آوردى ، ولى نتيجه اش به خود تو برنگشت ، تا كنون چه كاشتى كه محصولى نداد ؟ كارى كه از جان وتنت زاييده شود ، سرانجام مانند فرزند دامنت را مىگيرد ، نهايت امر در صورت ديگر .
200
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 200