نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 183
ما حتى در مكتبهايى كه با روش رياضى وعلمى محض براى اصلاح وضع بشرى وارد ميدان شدهاند بيانديشيم ، خواهيم ديد كه در تحليل نهايى انگيزه هاى درونى آنان به ايجاد وعرضهء چنان مكاتب ، محرك وعاملى اساسىتر از همان فعاليت قلب يا عقل عملى يا وجدان سراغ نداريم ، كه ضرورت اصلاح حال انسان ناميده مىشود . بهر حال اين فعاليت مقدس وشگفت انگيز بدون اين كه دست به چون وچرا واصطلاح بافى بزند حق وباطل را بىسر وصدا در طوفان تخيلات وترديدها در اختيار انسان مىگذارد . پاسكال به حقيقت مىگويد كه : « دل از خود حقوقى دارد كه عقل نادان است ودر هزار چيز مشهود . من گويم كه دل ، طبيعتا » ذات عالم گير « وخود را بدرجهاى كه شايق آن است مىستايد . . . آيا از راه دليل است كه خود را دوست داريد ؟ به حقيقت شناسايى يا بيم ، نه تنها از عقل ، بلكه از دل ، از همين طريق آخرى است كه به اصول اوليه معرفت دست مىيابيم واستدلال كه سهمى در آن ندارد ، بىهوده در صدد اخلال آن است . » [1] اگر چه عبارات پاسكال مربوط به اصول معرفت وجهان يابى به وسيلهء قلب است ، ولى مىدانيم كه فعاليت قلب منحصر به آن مبادى نمىشود ، بلكه به طور كلى قلب عبارت است از پشتيبان بىتزلزل حيات ايده آل آدمى در هر موقعيت وشرايط مثلًا شاعر مىگويد : < شعر > دل گواهى مىدهد البته يارم مىرسد اضطرابم بيش شد بىشك نگارم مىرسد عمر هجر آخر شد وصبح وصالم رخ نمود ديگر از غم غم ندارم غم گسارم مىرسد < / شعر > مجذوب على از ميان هزاران تخيل واختلالات شرايط زمانى ومكانى وعوامل ديگر اين موضوع جزئى را كه وصال يارش نزديك است با قلب خود درمىيابد ومضطرب