نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 182
مسئلهاى را كه جلال الدين در ابيات مورد تحليل مطرح كرده است اين است كه نه تنها دزدى در كمين بارقه هاى مزبور نشسته وهمواره آنها را خاموش مىسازد ، بلكه تاريكى جهالت وهوا پرستى چنان افق روح را تيره وتار ساخته است كه حتى دزد كمين گرفته را هم نمىبيند ، يعنى نمىبيند ، كه چيست يا كيست آن عامل مزاحم فروزش بارقه ها وادامهء ثمر بخش بودن آنها . < شعر > ( ( 380 ) ) پس پيمبر گفت استفت القلوب گر چه مفتىشان بگويد صد خطوب < / شعر > حق وباطل را از دل بپرسيد موجود يا فعاليتى در درون ما انسانها در جريان است كه مكتبها وعقايد آن را با نامهاى گوناگون تعبير مىكنند ، مانند فطرت خدا دادى ، عقل سليم ، وجدان پاك ، قلب ، عقل عملى . . . شما اختيار داريد هر نام وعنوانى را كه مناسب مىبينيد به آن موجود يا فعاليت مقدس بگذاريد . وقتى كه شما مىبينيد ، عاملى در درون شما وجود دارد كه با دريافت عدالت مرتعش مىشود وشما را از ظلمات حيوانى برداشته در اقيانوسى از نور غوطه ور مىسازد ، آن عامل را بپذيريد وتقويتش كنيد ونامش را هر چه مىخواهيد بگذاريد . شما هنگامى كه با مشاهدهء عملى شدن قوانين اصيل اخلاق ، نو بهار حيات بخشى در درون خود درمىيابيد ، ارزش آن نو بهار روح پرور را به جاى بياوريد ودر ادامهء آن بكوشيد ، نامش را هر چه بخواهيد بگذاريد . من گمان نمىكنم كه يك متفكر آزاد انديش پيدا شود واز انسان اطلاع لازم وكافى داشته باشد ، وآن موجود يا فعاليت درونى را كه او را از حيوان بالاتر مىبرد وگام او را فراتر از فرشتگان مىكشاند . منكر شود يا ترديدى در وجودش داشته باشد .
182
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 182