responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 13  صفحه : 164


صبر فرمودن خواجه مادر دختر را كه غلام را زجر مكن كه من او را بىزجر اين طمع باز آورم به تدبير كه نه سيخ بسوزد ونه كباب خام ماند < شعر > ( ( 284 ) ) گفت خواجه صبر كن او را بگو كه از او برّيم وبدهيمش به تو ( ( 285 ) ) تا به مكر اين از دلش بيرون كنم تو تماشا كن كه دفعش چون كنم ( ( 286 ) ) تو دلش خوش كن بگو مىدان درست كه حقيقت دختر ما آنِ توست ( ( 287 ) ) ما ندانستيم اى خوش مشترى چون كه دانستيم تو اولىترى ( ( 288 ) ) آتش ما هم در اين كانون ما ليلى آن ما وهم مجنون ما ( ( 289 ) ) تا خيال وفكر خوش بر وى زند فكر شيرين مرد را فربه كند ( ( 291 ) ) جانور فربه شود از راه گوش جانور فربه شود از حلق ونوش ( ( 292 ) ) گفت آن خاتون كز اين ننگ مهين خود زبانم مىنجنبد اين چنين ( ( 293 ) ) اين چنين ژاژى چه خايم بهر او گو بمير آن خائن ابليس خو ( ( 294 ) ) گفت خواجه نى مترس ودم دهش تا رود علت از او زين لطف خوش ( ( 295 ) ) دفع او را دلبرا بر من نويس هل كه صحت يابد اين باريك ريس ( ( 296 ) ) چون بگفت آن خسته را خاتون چنين مىنگنجيد از تبختر بر زمين ( ( 297 ) ) زفت گشت وفربه وسرخ وشگفت چون گل سرخ وهزاران شكر گفت ( ( 298 ) ) گه گهى مىگفت اى خاتون من كه مبادا باشد اين افسون وفن ليك خاتون جزم مىگفتش كه ما در پى اينيم فارغباشها خواجه چون ديدش كه سرخ وزفت گشت رفت از وى علت وآمد بگشت او دلش دادى به تزوير وفسوس تا فزون مىشد نشاطش چون خروس ( ( 299 ) ) خواجه جمعيت بكرد ودعوتى كه همىسازم فرج را وصلتى ( ( 300 ) ) تا جماعت مژده مىدادند وگال كاى فرج بادت مبارك اتصال ( ( 301 ) ) تا يقين شد مر فرج را اين سخن علت از وى رفت كل از بيخ وبن < / شعر >

164

نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 13  صفحه : 164
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست