responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 13  صفحه : 158


اين همه عظمت در اياز از آن جهت به وجود آمده بود كه هستى خويش را از دست داد وپايان كارش محمود گشته بود .
بردبارى وگنجايش اياز بالاتر از آن بود كه از روى ترس كبر ونخوت را كنار بگذارد . بلكه - < شعر > او مهذب گشته بود وآمده كبر را ونفس را گردن زده < / شعر > وبا چارق وپوستينش هر صبح وشام سر وسرى داشته است ، شايد هم رفتارى كه با چارق وپوستينش داشت ، براى تعليم وتربيت ديگران يا حكمتهاى ديگرى غير از ترس در كار بود .
يا ديدن چارق براى آن مورد پسندش بود كه موجوديت فعليش سد راه نيستى هستى بخشش نباشد . باشد كه با نظاره به چارق ما ومنى را زير پا گذارد وروزنه‌اى بر نيستى گشايد ونسيمى از حيات حقيقى جانش را بنوازد . باشد كه روزن نيستى را بر اين مردگان زنده نماى طبيعت برنبندد .
چقدر بگويم - < شعر > ملك ومال واطلس اين مرحله هست بر جان سبك رو سلسله سلسلهء زرّين بديد وغرّه گشت ماند در سوراخ چاهى جان ز دشت < / شعر > صورت اين مزاياى جالب دنيا بهشت برين ومعنايش دوزخ سوزان ، نقشى گل رخ ، باطنى چون افعى پر زهر .
اگر چه مؤمن را با دوزخ كارى نيست ، ولى بهتر آن است كه از آن جايگاه آتش عبورى كند وبراه خود برود .
تنها دورى از دوزخ وعذاب آن ، براى مؤمن كافى نيست ، بلكه بهشت براى او در هر حال شايسته است .
< شعر > الحذر اى ناقصان زين گل رخى كاو به گاه صبح آمد دوزخى آتشش پنهان وذوقش آشكار دود او ظاهر شود پايان كار < / شعر >

158

نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 13  صفحه : 158
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست