نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 157
إسم الكتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى ( عدد الصفحات : 636)
< شعر > شير آن ايام ماضىهاى خود مىچشم از دايهء خواب اى صمد < / شعر > مردم از قيود هستى واختيار خود گريزانند ، به كجا ؟ به سرمستىهاى گيج كنندهء خويش ، براى دمى از هشيارى رها شوند ، اين تيره بختان پناه به بنگ وشراب مىبرند وننگ سلب انسانيت را بر خود مىپذيرند . همهء انسانها مىدانند كه اين هستى كه از طبيعت گرفتهاند دامى بيش نيست وهر ذكر وفكرى كه در بارهء اختيار دارند دوزخى است شعله ور . اينان با مستى يا شغلى كه اتخاذ مىكنند از صحنهء با خودى به عالم بىخودى مىگريزند ، ولى نمىدانند كه چون اين گريز وفرار ، بىفرمان ودستور آلهى تست ، لذا بار ديگر زنجير نفس آنان را از عالم بىخودى به همين صحنهء خودى طبيعى برمىگردانى . عبور از قارهء طبيعت وخود طبيعى به عالم بسيار پهناور وبا صفاى نيستى ( ماوراى طبيعت كه با داشتن خود طبيعى نمىتوان گام در آن گذاشت . ) بايستى به فرمان حق وبراى حق بوده باشد تا جمال مطلق احدى را دريابد . نه براى جن ونه براى انس توانايى نفوذ از زندان زمان ساز جهان بدون اجازه سلطان مطلق وهادى وجود ندارد . بدون هدايت سلطانى كه نگه دارندهء انسان سالك از موانع است واز رد وطرد كردن نگهبانان شهابها كه درها وشكافهاى آسمان را حراست مىكنند ، در امان نخواهند بود ، هيچ كس بدون ورود بسر منزل فنا راهى به بارگاه كبريا ندارد . معراج عالم بالا همان نيستى است كه برتر از عالم طبيعت است ، تنها عاشقان كوى الهى هستند كه مذهب ودينشان هستى واقعى نيستى نما است . راه ورسم عشق بود كه اياز را همواره به چارق وپوستين مانند عابد به محراب نيازمند كرده بود . اگر چه اياز محبوب شاه ودر ظاهر وباطن لطيف وخوب بود ، ولى اين مزايا كمترين كبر وريا وكينهاى در او به وجود نياورده بود ، لذا روى او آيينهء تمام نماى زيبايى سلطان گشته بود .
157
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 157