نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 155
روح شما را با زنجيرهاى گوناگون ببندد وجهان را به صورت زندان درآورد . اين يك توبيخ بسيار اخطار كنندهاى است كه : « يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ اَلْحَياةِ اَلدُّنْيا 30 : 7 » [1] ( آنان پديدهاى از حيات طبيعى را مىدانند ) ودست وپاى روح خود را در آن مىبندند . بنا بر اين بشر براى نيل به ناهشيارى وبىخودى وبرداشتن اختيارهاى پالان شكل از دوشش ، احتياج به مىگسارى وساير تخديرات وپناه بردن به جنون ندارد . < شعر > ( ( 243 ) ) ملك ومال واطلس اين مرحله هست بر جان سبك رو سلسله ( ( 244 ) ) سلسلهء زرّين بديد وغرّه گشت ماند در سوراخ چاهى جان ز دشت < / شعر > تا كى وتا چه اندازه مىتوان روح را با حلقه طلايى زنجير ملك ومال وآرايشگرىها خشنود ساخت ؟ تبديل حلقه هاى آهنين به حلقه هاى پولادين وماليدن آب طلا روى آن حلقه ها ودرخشان ساختن آنها چه سودى به حال روح سبك بال وسبك رو دارد . آرايشگرىهاى فريبنده در كالبد مادى كه دايماً در حال طغيان به روح كمال طلب است ، كدامين درد را از دردهاى روح آزادى طلب درمان خواهد كرد ؟ تو كه بهر جا مىروى ودر هر محيطى كه گام برمىدارى واز هر هوايى كه تنفس مىكنى ، به جهت جهل به روح وخواسته هاى او پى در پى انواع زنجيرها را تغيير داده يكى را بر جاى ديگرى به دست وپاى روح خود مىبندى ، چرا اين قدر دم از آزادى مىزنى وروح بىنوا را با اين تلقينات پوچ زير زنجيرهاى گران بار مىسايى ونابودش مىكنى ؟ مگر نمىدانى كه مقام ومال وشهرت خواهى وشهوت پرستى با روح تو جنگ وپيكار بىامان دارند وپيروزى نهايى را هم نصيب دشمنان روح خواهى ساخت ؟