نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 153
حالت مغزى يا روانى را در خود ديدهايد كه با ديدن يك منظره زيبا كه شما را سخت به خود جلب مىكند ، از واحدهاى شخص آن منظره وحدود ومرزهاى معين آن واحدها بالاتر رفته در دريايى از لذت زيبايابى غوطه ور مىشويد به طورى كه آن منظرهء زيباى مشخص تدريجا از ديدگاه شما بر كنار مىشود ، يا گويى حس زيبايابى شما پردهء شفافى روى آن منظره مىكشد كه هم آن منظره را مىبينيد وهم نمىبينيد . وبا غوطه ور شدن تدريجى در لذت زيبايابى ناب ، پردهء شفاف ضخيمتر مىشود وديگر آن منظره را نمىبينيد آيا اتفاق افتاده است كه شما شاهد جريان فعاليت عادلانهاى ميان دو فرد يا دو طبقه ويا دو اجتماع باشيد ويا مقدارى تعمق در آن جريان عادلانه تدريجا در عظمت وزيبايى خود عدالت غوطه ور شويد وجريان مشخص عينى كم كم از نظرگاه شما دور شود ؟ مسلما همهء ما با چنين حالات روانى سر وكار داشتهايم . موضوع انتقال از هشيارى به ناهشيارى واز تعقل به ما فوق تعقل واز اختيار سطحى به اختيار عالى شبيه به انتقال مزبور در دو مثال است كه متذكر شديم . آيا در دو مثال فوق شما آن منظرهء زيبا وجريان عدالت مشخص را معدوم فرض مىكنيد ، يا از يك موج محدود اقيانوس به خود اقيانوس منتقل مىشويد ؟ مسلم اين است كه از محدود به نامحدودى كه همان محدود وساير محدودها را به طور خالص وناب در بر دارد منتقل مىشويد . اين گونه ناهشيارى وما فوق تعقل نظرى وبىخودى ، عالىترين ايده آل بشرى است كه بدبختانه مىخواهند اين ايده آل را با مىگسارى وساير مخدرات بياورند ، اينان كارى كه مىكنند ، جنون وناانسانى را به خلاقيت هوش وانسانيت واختيار ترجيح مىدهند . « بسوز وساقط شو اى بشر بىنوا . » نتيجهاى كه جلال الدين از دو مطلب فوق مىگيرد جلال الدين مىگويد : < شعر > نيستى بايد كه آنِ حق بود تا كه بيند اندر آن حسن احد < / شعر >
153
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 13 صفحه : 153