نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 787
إسم الكتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى ( عدد الصفحات : 848)
اين باغ سبز عشق بىنهايت است ، جز غم و شادى ميوه هاى بىنهايت ديگر دارد . عاشقى حالتى برتر از غم و شادى است . بدون احتياج به بهار و خزان ، يا بدون بستگى به بهار و خزان ، دايماً سر سبز و خرم مىباشد . خوب رويان هم بايستى زكات زيبايى خود را بپردازند . بياييد شرح جان پاره پاره را باز گو كنيد . ناز و غمزهء يك نازنين زيبايى داغ تازهاى بر دلم نهاده است . به او گفتم خونم را بريز . اما هنگامى كه به او گفتم : خونم بر تو حلال باد ، او از من گريخت . احتمال مىرود كه جلال الدين در مصرع اخير به اين اصل اشاره مىكند كه : انسان مادامى كه در جستجوى يك مطلوب به طور عادى تلاش مىكند ، آن مطلوب قيافه اجابت يا بىطرفى نشان مىدهد . ولى هنگامى كه احساس كرد كه جوينده تمام « من » خود را به او تسليم كرده است ، رو مىگرداند ، و اعراض مىكند . اين مطلب به طور فراوان ديده شده است ، ولى بايستى علت آن را درك كرد ، آن چه كه به نظر مىرسد ، اين است كه وقتى محبوب احساس مىكند كه عاشق تمام شخصيت خود را در راه او باخته است ، هنگامى كه به خود توجه مىكند ، نقص و مطلق نبودن خود را درك مىكند ، اين انديشه در ذهن او نمودار مىشود كه عاشق داراى شخصيت تكامل يافته نيست كه خود را به من او باخته است . اى محبوب عزيز تا كى و چرا از ناله خاكيان گريزان خواهى بود ، چرا اين قدر غم بر سر غمناكان خود فرو مىريزى ؟ اى محبوب من بامدادان كه از افق سر مىكشد ، چشمه مشرق تو را در جوش و خروش مىبيند .
787
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 787