نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 788
اى محبوب من ، كه بهايى براى شيرينى لبهاى تو وجود ندارد . براى چه به عشاق شيدايت بهانه ها پيش مىآورى ؟ < شعر > ( ( 1801 ) ) اى جهان كهنه را تو جان نو از تن بىجان و دل افغان شنو < / شعر > براى مدتى هم شرح گل را كنار بگذاريم ، و به شرح بلبلى كه از گل جدا شده بپردازيم . ما از اين غمها و شادىهاى معمولى و طبيعى نمىجوشيم ، هوشيارى ما از خيالات و پندارها نيست . اين حالت ديگرى است كه نادر الوجود است ، تو اگر درك نمىكنى حد اقل اين اصل را قبول دارى كه خدا قادر و توانا است و مىتواند چنين حالت غير معمولى را در كسى ايجاد نمايد . « درد بىدرمان ما همين است كه مىخواهيم همه چيز را به همين انسانهاى معمولى قياس كنيم ، سپس با مفاهيمى از قبيل جور و احسان و غم و شادى بازى كنيم ، جور و احسان و رنج و شادى پديده هاى حادثاند ، تمام حوادث و رويدادها محو شدنى هستند ، فقط خداوند است كه وارث همه چيز خواهد بود . « كل شىء هالك الا وجهه » . حالا ديگر صبح دميده ، و از مخدومم حسام الدين پوزشى بايد خواست ، حسام الدينى كه پشت و پناه صبح است . تويى عذر خواه در نزد عقل كل و جان ، بلكه جان جان و تابش مرجان تويى . اينك روشنايى صبح فروزان گشته و ما با نور روى تو در مستى صبحگاهى با مىمنصورى تو دمسازيم . آن چه كه به من بخشيدهاى ، مرا به چنين حالت رسانده است ، و الا باده شراب چيست كه بتواند مرا با اين طرب روحانى بيانگيزد ؟ اين باده كه مىبينم در جوشش خود گداى جوش ماست ، همين چرخ برين با اين
788
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 788