نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 756
< شعر > تا كه از جانب معشوق نباشد كششى كوشش عاشق بىچاره به جايى نرسد سايه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد ما به او محتاج بوديم او به ما مشتاق بود < / شعر > و ممكن است مقصود اين باشد كه انسان در عين حال كه به كسى عشق مىورزد ، در عين حال خود معشوق ديگرى است ، نظير اين مطلب همان است كه ويكتور هوگو مىگويد : « خود سير كنندگان مورد سيراند » ولى ابيات بعدى احتمال اولى را تقويت مىكند كه مىگويد : < شعر > تشنگان گر آب جويند از جهان آب هم جويد به عالم تشنگان < / شعر > اما تو اى انسان در تمام تمايلات و تكاپوهايى كه در زندگى انجام مىدهى ، متوجه باش كه تو عاشق ديگرى دارى ، تو مورد محبت آن خداى بزرگ هستى كه بىنياز از عشق ورزيدن تست ، ولى او تو را دوست مىدارد و به تو عشق مىورزد ، اگر آن عاشق به تو گفت : سخنى مگو و خاموش باش و گوش فرا ده ، تو اين دستور را عمل كن ، تو كه هنوز در جاده تكامل عشق روحانى ورزيده نشدهاى ممكن است سخن گفتن تو باعث ويرانىها شود ، ولى من كه در اين راه ورزيده گشتهام مىتوانم با ويرانىها روبرو گردم زيرا مىدانم كه زير هر ويرانى يك گنج سلطانى وجود دارد . آن كسى كه غرق درياى عظمت الهى گشته است و همواره طالب فرو رفتن بيشترى در درياى عظمت است ، همچنان كه امواج درياى جان انسانى ، هميشه طالب نوسان است . براى مرد عارف تفاوتى ندارد كه در نوسانات درياى الهى به زير دريا فرو رود يا در سطح دريا حركت كند ، چنان كه در مقابل معشوق حقيقى تير و سپر يك معنا دارد ، هر دو شيرين است . اگر بخواهى در زندگى روحى توجه و محاسبهاى در روى
756
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 756