نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 538
هستى ، از خواص بزرگان عفو و امان دادن است . امانم بده و دستور فرما تا عذرم را بيان كنم ، شير مىگويد : اى پستترين ابلهان چه عذرى براى دير آمدن دارى ؟ خلاصه بگو ببينم : اين چه وقت آمدن است ، بچه علت تأخير كردهاى تو كه از انجام وظيفه تخلف نمودهاى ، مانند آن مرغ بىوقت خوان هستى كه بايستى سرش را بريد ، تو مىخواهى براى من عذر بياورى ؟ عذر شما نادانها زهر نابود كنندهء معلومات مسلم است . تو خيال مىكنى من هم مانند تو خرگوش نفهم هستم كه عذر تو را بشنوم ؟ خرگوش مىگويد : اى امير تو مثل من ناكسى را موقتاً كس بشمار و آن گاه تو كه اميرى و موجوديت تو سر تا پا داد خواهى است ، عذر من ستمديده را بشنو ، و چنان كه اموال زكاتى دارد ، زكات شخصيت و مقام هم رفع ستم از ستمديده گان و داد رسى بىچارگان است كه دست بىدادگران آنها را به خاك سياه نشانيده است . تو امير مايى ، و مانند آن دريا هستى كه از پر كردن جويبارها از عظمت آنها كم نمىشود . شير مىگويد : اشتباه كردهاى ، البته من كرم دارم ، ولى كرم نمودن جا دارد ، من با هر كس مطابق مطابق رفتار او رفتار مىكنم . خرگوش مىگويد : چه مانعى دارد شما عذر مرا بشنويد ؟ و من در اختيار سطوت و حمله اژدرى شما مىباشم . من امروز براى انجام وظيفه به همراه خرگوشى خدمت شما مىآمدم ، آن خرگوش غذاى امروزى شما بود در وسط راه شيرى به طرف ما آمد و خواست هر دوى ما را بگيرد ، من به آن شير گفتم ما بنده شاهنشاه بزرگ هستيم ( يعنى ما تعلق به شما داريم ) گفت شاهنشاه كيست ؟ شرم نمىكنى در پيش من نام شاهنشاه مىبرى ؟ من هم خو تو و هم شاه تو را پاره پاره مىكنم . من به آن شير گفتم :
538
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 538