نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 539
مهلت بده من بروم نزد امير خودمان و از اجازت بخواهم ، گفت : بايستى اين رفيقت را پيش من گرو بگذارى ، و من رفيقم را پيش او به گرو گذاشتم و آن بىچاره آن چنان از خود بىخود شده بوده كه خون از دل او روانه گشت . اين را هم بگويم : رفيقى كه همراه من بود و مىبايست با من بيايد و غذاى شما گردد ، خيلى از من لطيفتر و فربه تر و نيكوتر بود . از آن موقع كه شير همراه مرا از دستم گرفت ، راه را بسته هيچ كس قدرت عبور از آن راه را ندارد ، حال كه آن شير راه را بسته است ، پس از اين اميد خود را از مقررى كه ما رساندن آن را به تو تعهد كردهايم سلب كرده ، نااميد باش . اين بود حرف حق كه زدم ، اگر چه سخن حق بسيار تلخ است . پس اگر وظيفهء مقرره را از ما توقع دارى ، بايستى اين راه خطرناك را از وجود آن شير بيباك پاك نمايى .
539
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 539