نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 525
ولى كسى كه بيرون از ذات اوست و مانند مستمع است مىتواند به او بگويد : آقاى عزيز اسبى را كه مىخواهى پيدا كنى ، در زير خود گرفته ، آن را به اين طرف و آن طرف مىدوانى . بدين سان م توان فهميد كه چرا روح انسانى مجهول است ، زيرا روح خيلى به انسان نزديك است ، حتى كار به جايى رسيده است كه فرويد همين مسئله را در يكى از كتابهاى خود در پديدهء « خود هشيارى » تذكر داده مىگويد : در حالت خود هشيارى از آن جهت كه خيلى به خود نزديك مىشويم ، لذا درك اين حالت براى ما دشوار است . بياييد ، در درون خود فعاليت روحانى را تقويت نماييم ، تا رنگهاى گوناگون جهان هستى را درك كنيم ، اين فعاليت براى ما نورى ايجاد خواهد كرد كه بتوانيم با آن نور رنگها را ببينيم . حالت معنى را به نمود طبيعى و صورى جهان هستى مقايسه كن خواهى ديد : اگر پيش از رنگها نور را نبينى ، نمىتوانى آن رنگها را تشخيص بدهى ، اگر مىتوانستى رنگها را بدون نور تشخيص بدهى ، چرا در تاريكى شبرنگها را درك نمىكنى ؟ پس چنان كه نور ظاهرى فيزيكى وسيلهء درك رنگهاى بيرونى است ، همچنين نور درونى روحانى هم وسيلهء درك حقايق درونى خواهد بود . روشنگرى نور عالم بيرونى از آفتاب ، و ساير اجسام نورانى است ، ولى نور درونى از انوار عالم اعلا سرچشمه مىگيرد . آرى : « وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ الله لَه نُوراً فَما لَه مِنْ نُورٍ » 24 : 40 [1] ( هر كس كه خدا را براى او نورى عطا نكند نورى براى او وجود ندارد ) .