نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 31
« راز نهايى روح انسانى را دو پردهء تاريك ( شادىها و اندوه ها ) پشت سر هم و به طور تناوب مىپوشانند . « بيا ، اين شادىها و اندوه هاى زود گذر را از دامان پاك روح بر كنار كن ( نگذار اين شادىها و اندوه ها روح تو را پاره پاره كند ) بالاتر برو ، تا كجا ؟ تا آن جا كه به همسايگى موجود برترين نائل شوى ، آن موجود برترين كه انديشه هاى بشرى را مبهوت ساخته است » . [1] نى را بياور تا نى بنوازم « زيرا آواى اين ناى گواراترين باده عشق است ، وقتى تمامى صداها خاموش مىگردند » . « طنين ناى همچنان ابديّت مىگيرد » . « كماند افرادى كه از زندگانى خود خشنود بوده بدون شكنجه آن را سپرى كنند » . « به همين جهت است كه كاسه هاى اوهام گوناگونى را از چشمه سار زندگانى پر كرده و مىخورند و تخدير مىگردند » . « اين يكى با يك عده عبادات خشك و اعتيادى دل خوش مىدارد ، آن ديگرى با ثروت دستهء ديگرى با رؤياها مست مىشوند » . « پس كرهء خاكى ما ميكده است و روزگاران ساقى آن ، براى زندگانى ( طبيعى حيوانى ) در اين كرهء خاكى فقط مستان ناخود آگاه عشق خواهند ورزيد » .
[1] < شعر > اعطنى الناى و غن فالغناء يرعى العقول و انين الناى ابقى من مجيد و ذليل و ما الحياة سوى نوم تراوده احلام من بمراد النفس تأتمر و السر فى النفس حزن النفس يستره فان تولى فبالافراح يستتر و السر فى العيش رعد العيش يحجبه فان ازيل تولى حجبه الكدر فان ترفعت عن رغد و عن كدر جاورت ظل الذى حارت له الفكر . < / شعر >
31
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 31