responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 1  صفحه : 112


مىگويد : آفتاب عالمتاب ، يكى است ، لذا مانند اشخاص بىكس غريب است ، اما بالاخره راهى به فنا سپرى مىكند ، آن خورشيد كه فنا ندارد ، تنها خورشيد جان است ، زيرا زمان بر آن عبور نمىكند ، اين خورشيد ما فوق زمان است ، براى آن ديروز و امروز و فردا مطرح نيست . و چنان كه در آينده مطرح خواهد شد ، ساير خواص ماده كه تمام موجودات مادى را در راه فنا قرار مىدهد ، در روح انسانى ديده نمىشود بنا بر اين شمس جان باقى است .
آفتاب طبيعى اگر چه در خارج منحصر به فرد است ( و در منطق كلاسيك كلى منحصر به فرد را به آفتاب مثال مىزنند ، و مىگويند : اين انحصار يك جريان طبيعى بوده است ، نه اينكه عقلا بايستى از يك فرد تجاوز ننمايد ) . ولى افراد زيادى براى آن مىتوان تصور كرد ، و به همين جهت است كه كلى است . در صورتى كه شمس جان يعنى خورشيد درون براى هر كس منحصر به فرد است ، و آن شخص به غير از روح خويشتن نمىتواند روح ديگرى را تصور نمايد ، بلكه حتى در تصور روح خود نيز فقط به خود هشيارى مىتواند قناعت كند زيرا چنان كه در گذشته مطرح كرديم .
< شعر > تن ز جان و جان ز تن مستور نيست ليك كس را ديد جان دستور نيست < / شعر > لذا چون اصل روح خود انسانى به طور كامل قابل تصور نيست ، لذا روح را به عنوان يك كلى كه قابل صدق بر افراد كثيرى بوده باشد نمىتوان منظور نمود . شايد بتوان مصرع اول را در اين مصرع « ليك شمسى كه از او شد هست اثير » يا « شمس جان كو خارج آمد از اثير » دليل بر مدعاى فوق معرفى نمود ، به اين بيان كه بگوييم تمام حقايق كه در خارج نشان دهندهء موجودات هستند ، از نظر اين كه همه از اثير بهره مند مىباشند ، ( يا اثير است كه زير بناى موجودات را كه نشان دهندهء همديگرند تشكيل

112

نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 1  صفحه : 112
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست