responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 1  صفحه : 105


< شعر > ( ( 122 ) ) در تصور ذات او را گنج ( 1 ) كو ؟
تا در آيد در تصور مثل او شمس تبريزى كه نور مطلق ( 2 ) است آفتاب است و ز انوار حق است ( ( 123 ) ) چون حديث روى شمس الدين رسيد شمس چارم ( 3 ) آسمان رو در كشيد ( ( 124 ) ) واجب آمد چون كه بردم نام او شرح كردن رمزى از انعام او ( 4 ) ( ( 125 ) ) اين نفس جان دامنم بر تافته است بوى پيراهان يوسف يافته است ( ( 126 ) ) كز براى حق صحبت سالها باز گو رمزى از آن خوشحالها ( ( 127 ) ) تا زمين و آسمان خندان شود عقل و روح و ديده صد چندان شود گفتم اى دور اوفتاده از حبيب همچو بيمارى كه دور است از طبيب ( ( 128 ) ) لا تكلفنى فانى فى الفنا كلَّت أفهامي فلا احصى ثنا ( 5 ) < / شعر >


( 1 ) گنج - با ضمه در بيت فوق گنجايش ، ظرفيت . . ( 2 ) نور مطلق تمامى روشنايىهاى جهان طبيعى روشنايىهاى مخلوط به تاريكى و در عين حال نسبى مىباشند ، زيرا منبع طبيعى دارند ، و آن منبع طبيعى در گرفتن نور احتياج به مواد ديگر دارد . از آن طرف هيچ روشنايى هم وجود ندارد كه بالانر از آن نتوان تصور كرد . اما نور مطلق عبارت است از نور خداوندى كه در دل اولياء اللَّه تابش مىكند ، و چون منبع آن خود ذات بارى است ، لذا احتمال فنا در آن راهيابى ندارد ، و چون تابش آن نور بر روح انسانى است و روح انسانى گسترش و عمق بىنهايت دارد ، لذا قابل آن نور پاك خداوندى نى باشد نتيجتاً اين روشنايى نسبى نبوده مطبق خواهد بود . البته تحصيل استعداد بر نور مطلق تدريجى بوده و از مراتب پايين به مراتب عالىتر . مىكند . . ( 3 ) شمس چارم ، شمس آسمان چهارم همين آفتاب است كه كرهء خاكى ما جزيى از منظومه آن است . و در هيئت بطلميوسى به حسب تقسيم افلاك آن را در آسمان چهارم قرار داده‌اند . . ( 4 ) رمز اشاره و بيان كردن يك موضوع يا يك قضيه با علامت . . ( 5 ) 128 لا تكلفنى فانى فى الفناء * كلت افهامى فلا احصى ثناء مىگويد : چون من در حال فنا در معشوق مطلق هستم ، مرا به تكليف و زحمت وادار مكن كه در نتيجه تنزل نموده به نقطه پيش از حالت اعتلاى روحى بر گردم و دوباره دمساز جهان طبيعت و علايق آن بوده باشم ، من در اين حال كه دارم مشاعرم توقف نموده ركود پيدا كرده است ، مقصود از توقف و ركود ، باز ايستادن از جريان طبيعى است كه همراه با خود آگاهى معمولى مىباشد . .

105

نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 1  صفحه : 105
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست