responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 1  صفحه : 410


شخصيت ندارد ، مانند يك حيوان بدون اختيار در باد پاى عوامل جبرى محيط و نيرومندان مىباشد .
كلمات انسانيت و دموكراسى و آزادى و عدالت منهاى شخصيت غير از يك مشت اصطلاحات مسخره چيزى نخواهد بود .
< شعر > ( ( 881 ) ) وين نفس جانهاى ما را همچنان اندك اندك دزدد از حبس جهان < / شعر > لحظه به لحظه به ابديت نزديك مىشويم ديگرى مىگويد :
< شعر > در قطع نخل سركش باغ حيات ما چون اره دو سر نفس اندر كشاكش است < / شعر > اين يك مسئله طبيعى است ، نه اندوهى مىخواهد و نه ناله‌اى ، آن چه كه اهميت دارد اين است كه اين نفسها چگونه مىخواهد پايان بپذيرد ؟ آيا آن چنان مىخواهد تمام شود كه لرمانتوف مىگويد :
« با ديده گان فرو بسته لب بر جام زندگى نهاده‌ايم ، و اشك سوزان بر كنارهء زرين آن فرو مىريزيم ، اما روزى فرا مىرسد كه دست مرگ نقاب از ديده گان بر مىدارد ، و هر آن چه را كه در زندگانى مورد علاقه شديد ما بود از ما مىگيرد . فقط آن وقت مىفهميم كه جام زندگى از اول خالى بوده است ، و ما از روز نخست از اين جام جز بادهء خيال ننوشيده‌ايم » .
يا به قول آن شاعر خواهيم گفت كه :
< شعر > افسوس كه مرغ عمر را دانه نماند اميد به هيچ خويش و بيگانه نماند دردا و دريغا كه در اين مدت عمر از هر چه بگفتيم جز افسانه نماند < / شعر > يا اين كه در موقع شنيدن اين خطاب كه :
« يا أيتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضيه مرضية »

410

نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 1  صفحه : 410
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست