به تسكين غلَّهء لب تشنگان باديهء طلب و دل تفتگان بيداء لزب شتافته . و اين ورثهء حقيقى مختلف الطبقاتاند و متفاوت الدرجات ، بعضى هشياراند و بعضى سرمست ، بعضى ثابت قدماند و بعضى رفته از دست [18] ، بعضى صحاباند كه به قوت حال به ابتلاع موايد نوال مىكوشند و به شدت عطش و كمال تمكين كأسات صهباى يقين از دست ساقى باقى مىنوشند و شرب ايشان سرمايهء صحو ، و انبساط ايشان پيرايهء محو مىگردد . و اگر قصد افشاى سرّى از اسرار توحيد ، و ميل جلوه دادن شاهدى از عرايس مواجيد كنند آن به قماط احتياط بپيچند و در لباس التباس در معرض آرند و به حلى عبارات انيقه و به حلل استعارات رشيقه آراسته و به جلابيب كنايات و براقع مجازات و ساير رموز و اشارات پيراسته بى حجاب قناع و نقاب انتفاعش بيرون نيارند و گويند ، بيت : < شعر > گردم فرو خواهد شدن زين راز نتوان زد دمى خاموش كن خاموش كن تا بر نجوشد عالمى < / شعر > و بعضى رندان سرمست و باده نوشان خمخانهء الستاند كه در خرابات خرابى صفات بشريّت و ميكدهء اضمحلال سمات اثنينيّت از عقليهء عقل رسته ، و رشتهء ننگ و ناموس گسستهاند ، و از غلبات شوق [19] و سلبات ذوق در افشاى اسرار ، عنان خويش در دست عقل عاقبت انديش ننهند و شاهد زيبا و دلرباى رعناى حقايق را در جلباب اصحاب جلوه ندهند ، و از غايت مستى و بىباكى و نهايت چستى و چالاكى گويند ، نظم : < شعر > بدار دست ز ريشم كه باده اى خوردم [20] ز بىخودى سر و ريش و سبال گم كردم ز پيشگاه و ز درگاه نيستم آگاه به پيشگاه خرابات روى آوردم خرد كه گرد برآورد از تك دريا هزار سال دود در نيابد او گردم فراختر ز فلك گشت سينهء تنگم لطيفتر ز قمر گشت چهرهء زردم دكان جمله طبيبان خراب خواهم كرد كه من سعادت بيمار و داروى دردم شرابخانهء عالم شدست سينهء من هزار رحمت بر سينهء جوانمردم هزار حمد و ثنا مر خداى عالم را كه دنگ عشقم و از ننگ خويشتن فردم < / شعر >
[18] پا : بعضى رفته از دست + بعضى رفته از دست . [19] پا : غليمات تشوقا . [20] پا : بيار دست از يشم كه باده خوردم .