محض . و اين مشرب محجوبان است از حق . امّا مشرب محقّق كه جامع مراتب باشد در اين مقام جمع است ميان حق و خلق ، چنان كه به شهود يكى محجوب از ديگرى نشود . بيت : < شعر > ما از حق و حق نيز ز ما نيست جدا بنگر همه در خدا و در جمله خدا بل هر چه ببينى همه خلق است نه حق لا بل همه حق نه خلق بيند بينا < / شعر > فمن حيث هوية الحق هو وجوده ، و من حيث اختلاف الصور فيه هو أعيان الممكنات . فكما لا يزول عنه باختلاف الصور اسم الظل ، كذلك لا يزول باختلاف الصور اسم العالم أو اسم سوى الحق . فمن [ 138 - پ ] حيث أحدية كونه ظلا هو الحق ، لأنه الواحد الأحد . و من حيث كثرة الصور هو العالم . پس هر چه ما ادراك مىكنيم از حيثيت هويت حق كه ظاهر است در وى عين وجود حق است ، و از حيثيت اختلاف صور در وى اعيان ممكنات است . پس چنان كه به اختلاف صور اسم ظلّ حق و اسماء حق بودن زايل نمىشود از وجودى كه منسوب است به عالم ، همچنين زايل نمىشود از او به اختلاف صور عالم و اسم سوى الحق . پس از حيثيت احديت وجود اضافى و احديت ظل بودن او ظاهر گشته از وجود مطلق عالم - كه اعيان ممكنات است - حق است نه غير ، از آن كه حق است كه موصوف است به واحد و أحد ، و ظل شيء نيز به اعتبارى عين اوست اگر به اعتبار ديگر غير باشد . و از اين روى كه حامل صور متكثّره است و حق منزّه و مبرّا است از تكثر ، پس او عالم است . فتفطن و تحقّق ما أوضحته لك . و إذا كان الأمر على ما ذكرته لك فالعالم متوهم ما له وجود حقيقى . پس درياب و تحقيق كن آن چه را به ايضاح آن قيام نمودم . و چون امر بر آن نهج باشد كه ذكر كردم عالم امرى متوهم بود كه او را وجود حقيقى نباشد از آن كه وجود حقيقى حق است و اضافى نيز عايد است به سوى او . پس عالم را وجودى - كه بالحقيقة متغاير باشد - وجود حق نتواند بود . لا جرم امرى باشد متوهم الوجود . و هذا معنى الخيال . أي خيّل لك أنه أمر زائد قائم بنفسه خارج عن الحق و ليس كذلك في نفس الأمر . و اين است معنى خيال ، يعنى ترا در خيال آيد كه عالم امرى است زايد قائم به