نمود .
و اختبار حق - سبحانه و تعالى - إبراهيم را از بهر آن بود كه تعليم كند و مطلع گرداند بر اين معنى كه معانى دائما به صور حسيّه و مثاليّه ظاهر مىگردد . لا جرم التفات به ظواهر آن صور نبايد كرد بلكه به طلب مقصود از آن صور قيام بايد نمود تا به ظواهر أشياء از بواطنش محجوب نباشد ، تا علم باطن و حقيقت از او فايت نشود و خصوصا علم تعبير كه سالكان را در باب سلوك انتفاع از اوست ، و همچنين جميع ابتلاءات از جهت تكميل و رفع درجات است .
كما فعل تقى بن مخلد الامام صاحب المسند ، سمع في الخبر الذي ثبت عنده أنه عليه السّلام قال : « من رآني في النوم فقد رآني في اليقظة فإن الشيطان لا يتمثل على صورتى » فرآه تقى بن مخلد و سقاه النبي - صلَّى الله عليه و سلَّم - في هذه الرؤيا لبنا فصدّق تقيّ بن مخلد رؤياه فاستقاء فقاء لبنا . و لو عبّر رؤياه لكان ذلك اللبن علما . فحرمه الله علما كثيرا على قدر ما شرب . ألا ترى رسول الله - صلَّى الله عليه و سلَّم - أتى في المنام بقدح لبن ، « فشربته حتى خرج الرّى من أظافيرى ثم أعطيت فضلى عمر » . قيل ما أوّلته يا رسول الله ؟ قال العلم ، و ما تركه لبنا على صورة ما رآه لعلمه بموطن الرؤيا و ما تقتضيه من التعبير .
چنان كه امام امجد صاحب مسند تقى بن مخلد شنيده بود در خبرى كه ثابت است نزد او كه رسول - عليه السّلام - گفت كه : هر كه مرا در خواب ببيند همان است كه در بيدارى ديده است ، چه شيطان بر صورت من متمثل نمىتواند شد . پس در خواب ديد كه رسول - عليه السّلام - او را شير داد و او بخورد . پس رؤيا را تصديق كرد بى تعبير و شيرقى كرد . پس اگر تعبير كردى آن شير علم بودى . پس حق تعالى او را محروم گردانيد از علم بسيار بر قدر آن چه از شير خورده بود . نمىبينى كه رسول را - عليه السّلام - در خواب قدحي شير آوردند ، گفت : خوردم و آن چه باقى ماند به عمر دادم رضى الله عنه . گفتند : چه تأويل كردى يا رسول الله . گفت : علم تأويل كردم .
پس چون مىدانست كه رؤيا محتاج تعبير است و بر موطن رؤيا و بر مقتضاى تعبير اطلاع داشت بر آن صورت [ 105 - پ ] كه ديده بود اقتصار نكرد .
و قد علم أن صورة النبي - صلَّى الله عليه و سلَّم - التي شاهدها الحس أنها في المدينة مدفونة ، و أن صورة روحه و لطيفته ما شاهدها أحد من أحد و لا من نفسه .
و معلوم است كه صورت نبى - عليه السّلام - كه حس او را مشاهده كرده بود

273