را در حضرت علم حق . پس واقع مىشود تعارف در ميان اعيان در اين حضرت به حكم مناسبت ، و ظاهر مىگردد تناكر بحسب عدم مناسبت . و آن چه از تعارف و تناكر در عالم أرواح واقع مىشود ، چنان كه نبى ما بر آن تنبيه كرد كه : « الأرواح جنود مجندة فما تعارف منها ائتلف و ما تناكر منها اختلف » مظهر و نتيجه اين تعارف و تناكر است كه واقع است در حضرت علميّه . بيت : < شعر > ما را جز ازين لقا ، لقاى دگريست كين صحبت از آن لقاى اوّل اثريست دانى كه كجا بود ملاقات نخست از عالم أرواح ترا گر خبريست < / شعر > و حاصل اين كلام به عبارت ديگر آنست كه كشف اوّل كه مسمّى است به جمع ، فنا است در حق ، چه شاهد و مشهود در اين كشف تنها حق است و بس . و در كشف ثانى كه فرق بعد الجمع است بقاى وجود مربوب بعد الفناء است . لا جرم در اين مقام ظاهر مىشود صور خلق ، و ظاهر مىشود بعضى مر بعضى را در حق . پس حق آيينه خلق باشد با آن كه يك [ 93 - ر ] وجود است كه متكثّر است به صور كثيره . پس حقيقت حق باشد و صور خلق . پس در اين شهود بعضى خلق بعضى را شناسد و بعضى از بعضى متميّز گردد . فمنا من يعرف أن في الحق وقعت هذه المعرفة لنا بنا ، و منا من يجهل الحضرة التي وقعت فيها هذه المعرفة بنا : * ( أَعُوذُ بِالله أَنْ أَكُونَ من الْجاهِلِينَ ) * . پس بعضى از ما از آن قبيل است كه مىشناسد كه معرفت بعضى ما مر بعضى را واقع است در مرآت ذات حق ، و حضرت علم او هم به اعطاى اعيان ما اين عرفان را به حكم مناسبت واقعه است در ميان اين اعيان ، و بعضى از ما نمىداند اين حضرت را ، و تعارف را در ميان اعيان ادراك نمىكند به سبب غواشى ناتجه از نشأت عنصريه و از اطوارى كه در او ظاهر شده عين انسانيه تا هنگام وصول بدين صور الفيّه . كما قال : < شعر > و أظنها نسيت عهودا بالحمى و منازلا بفراقها لم يقنع < / شعر > و چون اوّل حال اهل كمال و مقام محبوبان حضرت ذو الجلال است كه ايشان را مشاهدهء جلال حق از مطالعهء جمالش حجاب نگردد چون طايفهء محجوبين به خلق از حق . و ملاحظهء جمال حق نيز از مراقبه جلالش حاجب ايشان نشود چون فرقهء محجوبين به حق از خلق . و دوم حال طايفهء محجوبين است كه اعتبار به شأن ايشان [42] نيست ، و از حريم