فصل سيوم در عوالم و حضرات كه مسمّاست به مجالى و مطالع و منصّات بدان كه عالم مأخوذ است از علامت ، و در لغت عبارت است از آن چه از وى چيزى دانسته شود ، چه در صيغه اسم آلت است ، پس آلت علم باشد چون خاتم كه آلت ختم است . و در اصطلاح عبارت است از جميع ما سوى الله ، هم بدين معنى كه از او بارى تعالى دانسته مىشود از روى اسماء و صفات ، از آن كه هر فردى از افراد عالم مظهر اسمى است خاصّ از اسماء الهى كه آن اسم ازين فرد معلوم مىگردد چنان كه أجناس و انواع حقيقيّه دالّاند بر اسماء كليّه . پس عقل اوّل از روى اشتمال بر جميع حقايق و صور على طريق الإجمال عالمى است كلَّى كه دالّ است بر اسم رحمن ، و نفس كليّه از روى اشتمال بر جميع آن چه عقل اوّل مشتمل است بر آن عالمى است كلَّى كه دالّ است بر اسم رحيم ، و انسان كامل كه جامع جميع حقايق است اجمالا در مرتبهء روح و تفصيلا در مرتبهء قلب ، عالمى است كه دالّ است بر اسم الله كه جامع جميع اسماء است . بيت : < شعر > حقيقتى كه ملك زو خبر نمىيابد به صورت بشر آمد كه روى پوش كند < / شعر > و چون هر فردى از افراد عالم علامت اسمى است از اسماء الهى ، و آن اسم عبارت است از ذاتى كه جامع است مر جميع اسماء را ، پس اين نيز مشتمل جميع اسماء باشد ، ازين روى ، لا جرم ، هر فردى از افراد عالم ، عالمى است كلَّى كه دالّ است مر جميع اسماء را . < شعر > تنبّه بما قاله يا خليط ألا أنّه كلّ شيء محيط بر اشيا محيط است يزدان پاك بگويم ز تحت السّمك تا سماك در آن در كه يك حلقه شد نه فلك چه گويم حديث سماك و سمك نمىبينم الحق يكى برگ كاه كه در وى نه مشهود گردد إله < / شعر > پس سرّ « سَنُرِيهِمْ آياتِنا في الآفاقِ وَفي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّه الْحَقُّ » [46] از اينجا مبيّن گردد ، و حقيقت حقيت « إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ » [47] در اينجا متحقّق شود . پس اگر چه ازين وجه كه ذكر كرده شد عوالم را نهايت نيست امّا چون