بر آن چه هست نمىداند ، و به نور ايمان كه رافع حجب [ 57 - ر ] باشد مهتدى نگشته است . و شيخ ترك اين قسم از براى وضوح بطلانش كرده است . و لا سيما و قد علم أنّ ألسنة الشرائع الإلهية إذا نطقت في انما جاءت به في العموم على المفهوم الأول ، و على الخصوص على كل مفهوم يفهم من وجوه ذلك اللفظ بأى لسان كان في وضع ذلك اللسان . يعنى : به تخصيص كه اين تنزيه كننده مىداند كه كلام الهى را اگر چه بحسب ظاهر مفهومى عام باشد كه هر سامعى را وقت سماع ، ذهن به ادراك آن مبادرت كند امّا نسبت با هر طايفهء معيّنه از موحدين و محقّقين و باقى علماى ظاهر مفهوماتى دارد خاصّه و وجوه متكثّره و معانى متعدّده كه حق - سبحانه و تعالى - در صورت آن كلام بر ايشان تجلَّى مىكند ، خواه ايشان دانند و خواه ندانند ، بلكه اين حال به نسبت با هر شخصى واقع است كما قال تعالى : « فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها » [5] . و امام جعفر صادق - رضى الله عنه - مىفرمايد : « ان الله قد تجلَّى لعباده في كلامه و لكنهم لا يعلمون » . مصرع : « ببين تفاوت ره كز كجاست تا به كجا » . طايفهء أبرار و جماعت أخيار از مؤمنان و موحدان كه حق تعالى ايشان را به نور هدايت أزلي و لطف عنايت لم يزلى مشرّف و مكرّم گردانيده است ، و در حقيقت قبله اين مخاطبه عليّه و محل اين تحفه سنيه ايشانند كلام الهى را مجلاى حق و آينهء [ جمال ] نماى ذات مطلق دانند ، و يقين شناسند كه قرآن عزيز آن صفت أزلي ابدى است كه مسمّى به اسم كلام عينى احدى است كه مبرّا از تجزّى و انقسام و مقدّس از انقطاع و انصرام است ، و حروف و كلمات و صور و آيات مظاهر نور و منازل ظهور آن صفت مذكوره است . و طايفهء ديگر كه قشر از لباب و وجه از نقاب و كشف از حجاب و دانه از كاه و تون از دود سياه ندانند ، از قرآن به غير حروف و اصوات نبينند ، و كلام حق را مخلوق و حادث پندارند ، لا جرم بر اين گروه محروم و بر عقل ايشان رحم بايد كرد كه از علمهاى قرآن و طبقات آسمانهاى او ، نصيب ايشان قشر اقصا بيش نيامد آرى بيت : < شعر > آن را كه گشايشى ز فتاح نبود كى عقدهء كار او به مفتاح گشود از خدمت اهل دل شود دل روشن ور نه دل تيره را ز مصباح چه سود < / شعر >