التنزيه و التشبيه بالوصفين على الإجمال - لأنه يستحيل ذلك على التفصيل لعدم الاحاطة بما في العالم من الصور - فقد عرفه مجملا له على التفصيل كما عرف نفسه مجملا لا على التفصيل . يعنى : هر كه تشبيه كند مطلقا ، و در مقام تنزيه تنزيه نكند ، تقييد كرده باشد حق را ، و تحديد نموده در تشبيهش ، و چون مجسمه او را نشناخته و هر كه جمع كند در معرفت حق ميان تنزيه و تشبيه ، و هر يك را در منزله و مرتبه اش تنزيل كند ، و وصف حق به تنزيه و تشبيه على الإجمال بتقديم رساند چه تفصيل مستحيل است از براى آن كه هر يك را از تنزيه و تشبيه مراتب غير متناهيه است كه احاطهء آن ممكن نيست . پس حق را بطريق اجمال شناخته باشد نه بر طريق تفصيل ، چنان كه نفس خود را نيز مجملا مىشناسد ، از براى آن كه مرتبه انسانيّت محيط است به جميع مراتب عالم ، و انسان قادر بر معرفت اين مراتب على التفصيل نى . [ 59 - ر ] و چون داند كه مرتبهء او مشتمل است مراتب عالم را به طريق اجمال ، پس عارف نفس خويش جز به معرفت اجماليه نباشد مگر آن كس كه او را مقام قطبيّت باشد كه او از [8] حيثيت سريانش در حقايق به حق مطلع بر همه مراتب باشد بتفصيل ، اگر چه او نيز از روى تعيّن و بشريت هميشه قادر بدين وجه نتواند بودن . و لذلك ربط النبي صلَّى الله عليه و سلَّم معرفة الحق بمعرفة النفس فقال : « من عرف نفسه فقد عرف ربّه » . يعنى : از اين جهت كه نفس انسانيه مشتمل است بر جميع مراتب كونيه و الهيه ، و حق نيز بحسب ظهوراتش در اين مراتب مشتمل بر اين مراتب است ، و غالب آنست كه هيچ عارف نفس خود را نمىشناسد مگر مجملا ، همچنان كه مراتب پروردگار خود را نمىداند مگر بطريق اجمال ، حضرت نبى - عليه السّلام - ربط كرد معرفت حق را به معرفت نفس . و قال تعالى : « سَنُرِيهِمْ آياتِنا في الآفاقِ » و هو ما خرج عنك « وَفي أَنْفُسِهِمْ ) * و هو عينك » ، « حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ » أي للناظر « أَنَّه الْحَقُّ » من حيث انك صورته و هو روحك . يعنى : حضرت الهى و جناب پادشاهى در كلام مجيد و فرقان حميد در مقام بيان رابطه مىفرمايد كه : ما نشانهاى الوهيّت و آثار وحدانيّت خود را آشكارا مىنماييم