و قسمى ديگر آن كه ذات الهيّه مقتضى آنست به عين ثابته . و اين عنايت بحسب فيض اقدس است كه اعيان و استعدادتش اثرى از آثار اوست . و فيض مقدّس نيز تابع است او را . و مراد شيخ - قدّس سرّه - قسم اوّل است ، و لهذا نسبتش به احوال عين عبد كرد . فإنه ليس في وسع المخلوق إذا أطلعه الله على أحوال عينه الثابتة التي تقع صورة الوجود عليها أن يطَّلع في هذه الحال على اطلاع الحق على هذه الأعيان الثابتة في حال عدمها لأنها نسب ذاتية لا صورة لها . يعنى : چرا گفتيم كه اين كشف در بنده عنايتى است از سوابق عنايات الهى ، از آن كه در وسع بنده نيست كه در آن هنگام كه حق - سبحانه و تعالى - او را مطلع ساخته است بر احوال عين ثابته اش كه مطلع شود در اين حال بر اطلاع حق بر اين اعيان در حال عدمش ، چه آن اعيان نسب ذاتيهاند كه آن را صورت نيست . و تحقيق كلام در اين مقام آنست كه اعيان ثابته علمى و خارجى نفس نسب نيستند ، اما راجعاند به نسب ذاتيه ، كه آن صفات الهيه است . و از جهت شدت امتزاج و مناسبت اعيان را عين نسب دانست و حكم كرد به سلب صورت از او و الَّا اعيان عبارت است از صور معيّنه در حضرت علميّه ، و اعيان ممكنات خود در خارج بى صور صورت نمىبندد . فبهذا القدر نقول إن العناية الإلهيّة سبقت لهذا العبد بهذه المساواة في إفادة العلم . يعنى : علم حق سبحانه و علم عبد اگر چه از يك معدن است و از اين معاهدت [ 35 - پ ] مستثنا است امّا اين قدر است كه علم عبد نيست مگر بعد از وجود و حصول صورتش ، و علم حق به عين عبد پيش از وجود بود ، و بعد از آن نيز هست ، و علم عبد عنايت سابقه است از حق ، و علم حق به سابقهء عنايت از غير نيست ، لا جرم از اين وجه فرق در ميان دو علم ظاهر مىگردد . و من هنا يقول الله تعالى : « حَتَّى نَعْلَمَ » و هي كلمة محققة المعنى ما هي كما يتوهمه من ليس له هذا المشرب . يعنى : از اين حيثيت كه علم تابع معلوم است از وجهى حضرت حق در كلام مجيد مىفرمايد : « تا بدانيم مجاهدان و صابران را از شما » . يعنى متعلَّق مىشود علم ما به اعيان ثابتهء مجاهدين و صابرين . پس حاصل مىشود علم بدين معنى كه از اشخاص