قياس بود چنانك در علم قياس بيان كرده ايم و اما خلل در اجزاء قياس خلل در قضايا بود چه اجزاء اولى قياس قضايا باشد و اجزاء ثانيه را در صدق و كذب مدخلى نباشد و خلل در قضيه يا بحسب اعتبار نفس قضيه بود يا بحسب اعتبار نقيض او و اول يا راجع با موضوع بود يا راجع با محمول يا راجع با تاليف و راجع با موضوع چنان بود كه موضوع زيادت از يكى بود و آن را محمولات مختلف بود و پندارند كه موضوع يكى است پس ميان محمولات مختلف كه آن موضوع را لاحق باشد اشتباه افتد و راجع با محمول چنان بود كه محمول بر موضوعات مختلف محمول باشد و پندارند كه بعضى خاص است و سبب ابهام عكس بود و راجع با تاليف اهمال شرطهائى بود كه در باب نقيض پيش از اين گفته ايم مانند اضافت و شرط و جزو و كل و غير آن و لا محاله بسبب اشتباهى بود ميان آنچه بالذات متعلق بود بقضيه و آنچه نبود و آن اخذ ما بالعرض مكان ما بالذات بود و اما آنچه بحسب اعتبار نقيض قضيه بود آن چنان بود كه غير نقيض را بجاى نقيض ايراد كنند و بان سبب مسئله سايل بسيار شود چه سؤال از دو طرف نقيض بسبب تعلق يك صدق و يك كذب بهر دو يك سؤال بيش نبود و به دو چيز غير متناقض سؤالها بسيار بود پس اسباب مغالطات معنوى بحسب اين بيان محصور باشد در هفت نوع ا مصادره بر مطلوب اول ب وضع ما ليس بعله عله و حال هر دو بيان كرده ايم ج تحريف قياس از قياست و آن را سوء تبكيت خوانند و از معرفت شرايط قياس بالعرض معلوم شود د سوء اعتبار حمل كه از عدم تمييز بود ميان محمول مطلق و محمول مشروط و محمول بالذات و محمول بالعرض مانند موجود كه گاه باطلاق محمول بود و گاه جزو محمول بود و گاه رابطه و از جهت اختلاف وقوعش معانى قضيه مختلف شود و مغالطه ممكن گردد چنانك گويند