بحسب تحليل صادق بود چون بر موضوع كنند بحسب تركيب كاذب بود چنانك گويند پنج زوج و فرد است و هر چه زوج و فرد بود زوج بود چنانك هر چه زرد و شيرين بود زرد بود پس پنچ زوج بود و همچنين اگر موضوع را بجاى نفس اجزاء به كار دارند چنانك گويند پنج دو و سه است پس دو بوده باشد و اما آنچه در قول بود چنانك گويند زيد شاعر جيد و حمل شاعر تنها صادق بود و جيد تنها همچنين و بحسب تركيب كاذب بود چه شاعرى نيك نبود و در پارسى نيز گويند اين پدر است و آن زيد است و پدر زيد نيست و همچنين انسانى مىرفت با فرسى سخن مىگفت چه انسانى مىرفت با فرسى صادق است و سخن مىگفت همچنين و با هم كاذب است و تركيب متصلات صادق از حمليات كاذب خود پيش از اين گفته ايم و بحسب توهم عدم تاليف و آن را مغالطه باشتراك تاليف خوانند و چنان بود كه سخن با ملاحظت تاليف صادق بود و بى آن كاذب چنانك گويند ممكن بود كه گويا خاموش شود و آنك نگويد گويد چه قضيه دوم بر سبيل عطف كه اقتضاء دخول كند در حكم امكان صادق بود و بر سبيل استيناف كه اقتضاء حكم مطلق كند كاذب بود و همچنين اگر خلاء موجود بود و قابل تقدير و ابعاد متداخل بود چه اين سخن كه ابعاد متداخل بود اگر با اول مؤلف نبود كاذب بود اين است انواع مغالطات لفظى اما مغالطه معنوى بسبب خللى تواند بود كه در نفس تبكيت بود يا در اجزاء او و تبكيت قياسى خاص است و خلل در نفس قياس يا بملاحظت نتيجه بود يا بى ملاحظت نتيجه و اول يا آن بود كه نتيجه عين مقدمه بود يا نبود و اول مصادره بر مطلوب اول باشد و دوم يا نتيجه مطلوب بود از آن قياس يا نبود و اول خلل نبود و دوم وضع ما ليس بعله عله باشد و اما خلل در نفس قياس بى ملاحظت نتيجه اهمال يكى از شرايط انتاج