إسم الكتاب : أساس الإقتباس ( فارسي ) ( عدد الصفحات : 617)
خوانند يه موضعى ديگر منسوب بواحد و كثير و ابطال را شايد چنانك كسى گويد علم فهمست گويند علم به چيزهاى بسيار با هم تواند بود و فهم نتواند بود و علمى است يو حكمى كه شبيه را بود ديگر شبيه را بود و اين را مواضع متشابهات خوانند و مانند تمثيلات بود الا آنك در تمثيلات وجه مشابهت محتاج بيان بود بحسب اغلب و اينجا نبود مثالش اگر علم باضداد يكى بود ظن باضداد يكى بود و اگر ابصار بخروج چيزى بود از چشم سمع بخروج چيزى بود از گوش و در اثبات و ابطال استعمال كنند و مشهور صرف باشد يز چون متقابلى موضوع را بر حالى بود ديگر متقابل مقابل موضوع را بر همان حال باشد يا موضوع را بر ضد آن حال و در اين موضع تاليف از سه متقابل تواند بود مثلا يكى اصدقاء و اعداء و ديگر احسان و اسائت و سيوم كه حال بود و ضدش جميل و قبيح و هميشه دو طرف دو متقابل مقارن يكديگر باشند و يك طرف از مقابل سيوم مقارن هر دو متقارن بر سبيل تكرار پس از اين سه متقابل اول چهار قضيه مؤلف شود اول آنك احسان با اصدقاء جميل است دوم آنك اسائت با اصدقاء قبيح است سيوم آنك اسائت با اعداء جميل است چهارم آنك احسان با اعداء قبيح است پس از اين چهار قضيه شش متصله مركب شود چه مقدم اولى با تالى هر يكى از سه باقى و مقدم دوم با تالى هر يكى از دو باقى و مقدم سيوم با تالى چهارم تنها تاليف توان كرد و اين موضع مشهور بود چنانك بيش از اين حالش گفته ايم چه حركت مقارن حار و بارد طبيعى تواند بود و نيز چون نور مبيض بود لازم نبود كه ظلمت مسود بود و اين را مواضع متقابلات خوانند يح مواضع ديگر از متقابلات اما از ايجاب و سلب مانند عكس نقيض بود و آن علمى باشد و عكس مستوى باشد كه در بعضى مواد