مطلق بود و ديگر مقارن اعتبارى يا هر دو مقارن دو اعتبار مختلف باشند و اول مانند اكر و اكر متحركه بود و از اين دو يكى در تحت ديگر باشد جهت مسائل و دوم مانند اجرام عالم كه هم موضوع سماء و عالم است از طبيعيات و هم موضوع هيات از رياضيات اما در اول باعتبار قوى و انفعال و در دوم باعتبار مقادير و اشكال و از اين مباحث معلوم شد كه بودن علم جزو علمى ديگر بسبب آنست كه موضوعش نوع يا عرض ذاتى آن علم بود و بودن علمى مباين علمى ديگر يا مشاركت در موضوع بسبب اختلاف مقارنات است و بودن علمى در تحت علمى بسبب دو چيز است يكى خصوص و عموم موضوع و ديگر اعتبار مسائل و چون هر دو جمع شوند حكم اعتبار مسايل راست و حكم اجزاء علوم در اين ابواب حكم علوم بود و باشد كه جزوى از علمى بسبب عارضى كه با موضوع آن جزو مقارن باشد داخل شود در علمى ديگر چنانك باب هاله و قوس قزح از طبيعيات كه در تحت علم مناظر باشد بخلاف باقى علم و باشد كه يك مسئله را اين حال عارض شود چنانك در طب گويند جراحت مستدير عسر الاندمال بود چه از مقارنت استدارت اين مسئله را بعلم هندسه تعلق عارض شده است و به اين سبب بيان مركب باشد از هر دو علم چنانك گويند اندمال به حركت گوشت نابت بود از وسط به طرف و حركت در مستدير دشوارتر بود از جهت تشابه جهات و انبات بر تساوى از همه جوانب و مقاومت اجزاء با يكديگر اما آنجا كه زاويه بود آسانتر بود از جهت تعيين جهت حركت و موضع انبات و اگر اين علت از هندسه تنها گويند چنين بود كه گويند زيرا كه دايره اوسع اشكال بود و فلسفه اولى بسبب آنك موضوعش اعم اشياست بلندترين علوم است و چون موضوع هيچ علم نوع يا عرض ذاتى موضوع او نيست پس هيچ علم جزو او نيست و چون مبادى بعضى علوم مسايل بعضى است و دور