نفس اجزاء قضيه بود و ليكن سببيت او واضح نبود و بامرى خارج واضح شود اثبات آن قضيه بقياسى برهانى تواند بود و حد اوسط در آن قياس سبب حكم بود يا در خارج و عقل يا در عقل تنها پس از اين بحث معلوم شد كه حد اوسط در قياس برهانى هميشه سبب وجود حكم بود در عقل يعنى علت تصديق باشد بعد از اين گوئيم خالى نبود از آنك حد اوسط با آنك سبب وجود حكم است در عقل سبب وجودش نيز بود در خارج تا هم علت تصديق بثبوت اكبر اصغر را يا انتفايش از او بوده باشد در عقل و هم علت ثبوت اكبر اصغر را يا انتفايش از او فى نفس الامر يا نبود و اول را برهان لم خوانند چه مفيد لميت است بهر دو وجه و دويم را برهان ان خوانند چه مفيد انيت و ثبوت حكم است تنها و حد اوسط در اين قسم كه علت حكم نيست در خارج باشد كه معلول حكم بود در خارج يا آنك علتش بود در ذهن و باشد كه نبود و قسم اول را از برهان ان دليل خوانند و قسم دوم را لقبى خاص نبود مثال برهان لم در موجبه اين محموم را مواد متوجه است به اعالى بدن پس در معرض سرسام است و در سالبه اين حيوان در خلقت عادم الريه است پس متنفس نيست و مثال برهان ان كه آن را دليل خوانند بر عكس اين ترتيب در اوسط و اكبر و مثال ديگر قسم از برهان ان در موجبه اين محموم را بول ابيض خاثر است پس در معرض سرسام است و در سالبه اين حيوان عادم الصوت است پس متنفس نيست چه اوسط و اكبر در اين صورت