اين عكس بر اين وجه نه عكس نقيض است كه مطلوب باشد در اين موضع اما اولا از جهت آنك محمول قضيه ضاحك مفرد فرض كرده ايم و در اين صورت مركب است با دوام و اگر در اصل محمول مركب گيريم و گوئيم انسان ضاحك دايم الضحك است قضيه ممتنع بوده باشد نه مطلق پس چون محمول مختلف شد عكس نه عكس اصل خود بود و ثانيا از جهت آنك اين عكس خاص نيست بمقابل محمول بتقابل سلبى چه اگر در مثال مذكور گوئيم هر چه دايما ضاحك است لا انسان بود هم حق بود بعلتى كه در دايما لا ضاحك لازم مىآيد و ثالثا اين قيد كه گفته اند قيد دوام است هميشه واجب نبود كه قيد دوام بود چه اگر جهت اصل ممكن باشد مثلا گوئيم انسان بامكان كاتب است مقابل كاتب بامكان كاتب بضروره يا لا كاتب بضروره بود پس اگر گوئيم هر چه لا كاتب بود دايما لا انسان بود كاذب بود چه امى لا كاتب دايما است اما نه بضرورت يا آنك بضرورت انسانست رابعا اگر مسلم داريم كه اين عكس عكس نقيض است و ليكن در موضوع مذكور مفيد نيست چه مطلوب عكس قضاياى لا دايم است و اين قضيه بعد از حيلت مذكور ضرورى باشد و در عكس ضرورى نزاعى و اشتباهى نيست پس به اين وجوه معلوم شد كه اين حيلت مفيد نيست و اين موجهات كه ياد كرديم منعكس نيست به عكس نقيض و اما موجبه جزوى در بعضى مواد كه بعضى از عام موضوع بود و مقابل خاصى كه در تحت او بود محمول چنانك گويند بعضى حيوان لا انسانست منعكس نباشد چه عكسش چنين بود كه بعضى از آنچه لا انسان نبود لا حيوان بود و لازم آيد كه بعضى انسان لا حيوان بود و اين كاذب بود و ممكن بود كه اين ماده در لفظ نه در صنعت عدول بود چنانك گويند بعضى از آنچه باقى بود محدث بود و عكس نقيضش چنين بود كه بعضى