كه عام علت حمل اعم باشد بر خاص يعنى لحوق عامتر از جنس نوع را بتوسط جنس بود و همچنين هر چه عامى و خاصى را لاحق باشد لحوقش اول عام را بود و بتوسط او خاص را چه اگر لحوقش خاص را از جهت خصوصيت بودى ديگر جزويات عام را لاحق نبودى پس عام را لاحق نبودى مانند صحت و مرض كه لاحق حيوان و انساناند پس بسبب حيوانيت لاحق انسانند و الا لاحق فرس و ثور نبودندى و از اين بحث معلوم شد كه بسيط باعتبار خارج ديگر است و باعتبار عقل ديگر چه باعتبار خارج آنست كه ماده و صورت ندارد و باعتبار عقل آنك جنس و فصل ندارد و بسيط عقلى خاصتر بود چه هر چه در عقل بسيط بود مانند وجود و جوهر در خارج بسيط بود و باشد كه در خارج بسيط بود مانند عقل و نفس و مادت و صورت بل مانند لون و سواد و در عقل نبود و مركب بخلاف اين بود فصل پنجم در ذكر برهان و اقسامش و نسبت حدودش با يكديگر و طريق اقامت برهان بر هر مطلوبى كه آن را سببى باشد برهان قياسى بود مؤلف از يقينيات تا نتيجه يقينى از او لازم آيد بالذات و باضطرار چه لازم از مقدمات يقينى كه مؤلف باشد بتاليفى يقينى بالذات و اضطرار هم يقينى بود و يقينى چنانك گفته ايم اعتقادى بود جازم مطابق و اعتقاد جازم مركب بود از تصديقى مقارن تصديقى ديگر بامتناع نقيض تصديق اول و تصديق اول كه حكم باشد بثبوت يا انتفاء محمول موضوعى را ضرورى و غير ضرورى و دايم و غير دايم تواند بود بحسب اصناف جهات مذكور و تصديق دوم كه حكم است بانك تصديق اول بر آن وجه كه هست ضرورى الثبوت است باشد كه بضرورت باشد