نام کتاب : مصباح الهداية إلى الخلافة والولاية نویسنده : السيد الخميني جلد : 0 صفحه : 162
محبوبى است ، جذبات الهيه آن نفوس مقدسه ، لا سيما أكمل النفوس ، را برق آسا به اصل خود پيوندند و اين بزرگواران در طى مقامات و درجات به عبادات شاقه نياز ندارند . چه در مقام تنزل از غيب به شهادت ، و چه در مقام صعود به اصل خود ، از جذبات حق مدد مىگيرند . بعد از بلوغ آن حقيقة الحقائق به اصل خود ، و بعد از طى مقامات روحيه و سرّيه ، در مقام سير « من الحق إلى الخلق » به وجودى حقانى - بدون تجافى از مقام غيب - به سير « من الخلق إلى الخلق بالحق » ، يعنى به وجودى حقانى ، كليهء نفوس انسانيه را به تفصيل وجودى مشاهده نمايد و از طريق حقيقت اصليهء آنان و از راه عين ثابت هر انسانى به نحوى اعلى و أتم به سرّ قدر واقف گردد و پس از احاطه به حقايق علميه ، به مقام خاتميت جمع نبوات و ولايات بالغ شود و آن چه از حقايق بر كتاب استعداد او در أزل نازل گرديده بود إلى أبد الآباد شهود نمايد . و در دوران نبوت و خاتميت آن چه كه مدخليت در وظايف او دارد بتدريج بر او نازل گردد . حق تعالى حقيقت قرآن را ، كه سند ختميت اوست ، تارة از وجه خاص بدون واسطه ، و تارة از طريق و وساطت ملك وحى ، بر قلب او القا فرمايد . و ابن فارض از لسان آن حضرت خبر مىدهد كه الفتح سورتى . « كرم بستانى » ، كه تائيه را چاپ كرده و اطلاع او از تائيه به همين اندازه است كه مىداند اين اثر به زبان عربى سروده شده ، گفته است : « الفتح » الانكشاف لأمر مغلق فى عناصر لوحى . بستانى چون از تصوف بى اطلاع و مطلقا فاقد ذوق عرفانى است ، منشى اين حقايق را يعنى عارفى كه با لسانى گرم و ذوقى بىنظير چنين مطالب عاليه اى را به نظم در آورده و آن چه را كه ديگران ، يعنى ارباب معرفت از كمل عرفا ، اگر مىخواستند بيان كنند بايد چندين مجلد مىپرداختند ، او در چند صفحه انشاد كرده ، چنين گرمرو سرمست از بادهء تجليات ذات و صفات را كه فانى در سلطان وجود است و زبان او زبان حق است و حقيقة الحقائق ملقى آن حقايق معجز نشان بر قلب اوست - متكلف مىداند ! او معانى يك بيت از اين قصيده را هم نمىفهمد ، اما مدعى است كه از آن جهت به تفسير أبيات نپرداخته كه شيخ حسن بورينى « لم يترك فى شرحه لها زيادة لمستزيد . » ! اينكه ابن فارض در مقام ترجمانى حضرت ختم نبوت گفت : الفتح سورتى ،
مقدمة الآشتياني 162
نام کتاب : مصباح الهداية إلى الخلافة والولاية نویسنده : السيد الخميني جلد : 0 صفحه : 162