نام کتاب : مصباح الهداية إلى الخلافة والولاية نویسنده : السيد الخميني جلد : 0 صفحه : 140
خود عنوان كردهاند كه در صدر ساقهء وجود عقولى تحقق دارند كه صادر از « عقل اول » مصطلح حكما و عرفا نيستند ، و در عرض عقل اول قرار دارند . و عالم اين ملايكهء جبروتى را « عالم مهيّمين » نام نهادهاند كه و اعلم ، أن العالم المهيّم لا يستفيد من العقل الأوّل شيئا . و ليس له [138] على المهيّمين سلطان بل هم و إياه فى مرتبة واحدة كالأفراد منا الخارجين عن حكم القطب . و إن كان القطب واحدا من الأفراد ، لكن خصص العقل بالإفادة ، كما خصّص القطب من بين الأفراد بالتولية . [139] بر طبق مبنا يا مبانى حكما ، تحقق عقول مجرده در عرض يك ديگر بدون شك از محالات و بطلان آن از اوّليات است . كسى كه تصور صحيحى از صدور و مصدر و صادر ، و نيز تصور صحيحى از بسيط حقيقى و واجب الوجود بالذات داشته باشد ، امتناع آن را بديهى مىيابد . چه آن كه لازم تعدد معاليل صادر بلا واسطه از بسيط حقيقى مستلزم تركيب حقيقى در حق اول است . و اين مسئله ربطى به مختار و غير مختار ندارد . برخى از به ظاهر عارفان ، از طايفهء سنت و جماعت ، چون به طور روشن مىدانستند كه آدم الأولياء ، على بن أبى طالب ، عليهما السلام ، در ميان خلفا ، بلكه صحابه ، افضل و أتم و اقرب خلايق به حضرت ختمى مقام است ، و روايت معتبر يا علىّ ، لحمك لحمى و دمك دمى و حربك حربى و الإيمان مخالط لحمك و دمك . بوضوح مؤيد اين معناست ، هم داستان با فرقهء اشاعرهء اتباع شيخ اشعرى ( از أحفاد ابو موسى اشعرى ) حسن و قبح عقلى را رد كردند ، و صراحتا گفتند مىشود كه در شخصى جميع علل و اسباب افضليت و تقدم موجود باشد ، با اين وصف ، مقام
[138] - أى ، للصادر الأول . [139] - شيخ أكبر در فصوص خود را از اقطاب شمرده ، و در بسيارى از آثار خويش خود را از « افراد » دانسته است . « افراد » به كاملان از انسانها اطلاق مىشود كه محكوم به حكم اقطاب نيستند . در بين « افراد » به ندرت اتفاق مىافتد كه شخصى تام الاستعداد به واسطهء استعداد خفى در عين ثابت خود به اقطاب بپيوندد لذا عبارات مذكور در اين موضع از فتوحات منافات با آن چه كه در فصوص الحكم گفته است ندارد .
مقدمة الآشتياني 140
نام کتاب : مصباح الهداية إلى الخلافة والولاية نویسنده : السيد الخميني جلد : 0 صفحه : 140