نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 3 صفحه : 462
كردم و ركوع و سجود بجا آوردم پس از اينكه آن حضرت نماز مرا ملاحظه كرد فرمود : اى حمّاد تو نماز خواندن را نميدانى ، چقدر زشت است براى شخص كه شصت يا هفتاد سال از سنّ او بگذرد و در عين حال يك نماز را با رعايت همهء آداب و شرائط آن بجا نياورده يا نتواند بجاى آورد ، حمّاد گويد : از اين سخن خوارى و شرمسارى بسيار به من دست داد ( يا من نزد خويش بسيار خوار و شرمنده شدم ) عرض كردم : فدايت گردم حال شما نماز را به من بياموزيد ، پس امام صادق عليه السّلام برخاست و رو به قبله ايستاد و قامت خود را راست گرفت و دستهاى خود را بطور كامل آويخت تا بر رانهايش قرار گرفت ( يعنى دستها از جلو آويخته بود كه دو كف دست روى رانهاى آن حضرت قرار گرفته بود ، نه از پهلوها ، و دو طرف ، و نه روى يك ديگر چنان كه معمول اكثر عامّه است ) و بعد انگشتان دست را بهم چسبانيد ، و دو پاى خود را نزديك بهم گذاشت ، تا به اندازهء سه انگشت باز ميان دو پا فاصله بود ، آنگاه انگشتان پاهايش را بتمامى متوجّه قبله ساخت - و پاها را از قبله به چپ و راست منحرف نكرد - و اين كارها را با حال خضوع و خشوع و تضرّع انجام ميداد ، پس گفت : « الله أكبر » و حمد را با ترتيل خواند ( يعنى شمرده و با تأمّل در آشكار ساختن معانى كلمات ، و رعايت مخارج و وقوف و يا بقول بعضى از علماء به آواز خوش و صوت حزين و رعايت همهء آداب قراءت ) و به همين ترتيب قل هو الله أحد را خواند ، آنگاه در حالى كه هنوز ايستاده بود به اندازهء يك نفس كشيدن صبر كرد ، و بعد گفت : « الله اكبر » و همچنان ايستاده بود ، سپس به ركوع رفت و دستها را چنان بر زانوان
462
نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 3 صفحه : 462