كسى را كه داند كه بندگان او را به معصيت وخطا امر مىكند و اگر چه به بعضى معاصى و در بعضى اوقات باشد ، بر ايشان صاحب اختيار مطلق نمى كند وايشان را مأمور به اطاعت او در جميع اقوال وافعال او نمى كند وچگونه مىشود منزّه از جميع قبايح و معاصى على الاطلاق و خير محض ، نسبت به بندگان داند كه شخصى ايشان را امر به متابعت شيطان مىكند و اگر چه بر سبيل ندرت باشد ومع ذلك اورا ولىّ امور دين و دنيا كند و مردم را مأمور به اطاعت او كند در جميع اقوال وافعال و در جميع اوقات ؟ پس از آن چه ذكر شد معلوم شد كه امام واجب الاطاعة كسى است كه يقين باشد كه خطا از او صادر نمى شود و نصب وتعيين او از جانب كسى باشد كه فعل او حجّت باشد و با وجود نصب او ديگر احتمال خطا وغلط نباشد و به مجرد فعل بعضى مردمان كه شخصى را پيشواى خود كنند نمى توان امور دين ودنياى خود را به او واگذاشت . اى بسا ابليس آدم روى هست * پس به هر دستى نشايد داد دست وبدان كه ادله سمعيه بر اشتراط عصمت در امام بسيار است از آن جمله اين آيه شريفه است كه حق تعالى به حضرت ابراهيم خطاب فرمود كه : « إنّى جاعلك للناس إماماً » [1] يعنى به درستى كه من گردانندهام تو را امام از براى مردمان « قال : و من ذريّتى » گفت ابراهيم امامت را در ذريّه من هم قرار بده و بعضى از ذريه مرا امام كن . « قال : لا ينال عهدى الظّالمين » حق تعالى فرمود كه : امامت وخلافت من به ظالمان نمى رسد و شكى نيست كه ظالمين چون جمع معرّف به الف لام است افاده عموم مىكند ، پس معنى آن است كه امامت من به هيچ فردى از افراد ظالمين نمى رسد و هر كسى كه نوعى از معصيت كرده باشد خواه كبيره وخواه صغيره ، لفظ ظالم بر او صادق خواهد بود ، زيرا كه هر معصيتى ظلم است و بر