و بعد از آن به جهت سلوك او به عدالت مردمان راضى به سلطنت او شوند بايد او خليفه پيغمبر ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) باشد وهركه قايل به سلطنت او نباشد ضال وگمراه باشد و بايد هرگاه يكى از سلاطينى كه حال اهل سنّت به پادشاهى ايشان راضى هستند و خود او را نصب مىكنند ، سيد باشد و به عدالت سلوك كند و مجتهد هم باشد ، بايد خليفه پيغمبر باشد و بر جميع عالم اطاعت او واجب باشد ، زيرا كه ساير شرايط البته در آن موجود خواهد بود ، نظر به اين كه كم كسى است كه ساير شرايط در او موجود نباشد و نمى دانم كه همچنين كسى را چگونه خليفه رسول اللّه ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) مىتوان گفت ؟ * * * قال : ومخالفان در شرايط امامت چند فرقهاند : اول معتزله و بعضى خوارج كه مىگويند قرشيّت شرط نيست ودليل ايشان آن كه حضرت پيغمبر ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) فرمودند كه : « اسمعوا واطيعوا ولوامر عليكم عبداً حبشياً » بشنويد واطاعت كنيد وگر چه امير بسازند بر شما بنده حبشى را . و جواب آن كه مراد امارت لشكر وحكومت ممالك است كه داروغگان در آن نصب مىكنند وامّا امامت كبرى بايد كه صاحب [ آن ] قريشى باشد به آن دليل كه حضرت پيغمبر ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) فرمودند : « الأئمّه من قريش » يعنى امامان از قريشند . ديگر از مخالفان شيعهاند و مىگويند با وجود قرشيّت ، هاشميّت شرط است ، يعنى بايد امام از بنى هاشم باشد و اين باطل است ، زيرا كه حقيّت خلافت ابى بكر به دليلى قطعى و روشن شده كه بعد از اين ان شاءاللّه بيان مىكنيم - انتهى . مخفى نيست كه آن چه بيان نموده كه قرشيّت شرط است ، موافق با طريقه حقّه اماميه است و ما را در آن سخنى نيست وامّا آن چه گفته است كه هاشميت