ايشان كه اختيار جميع امور دين ودنياى مردم را به تصرف شخصى مثل خود گذارند . سوم آن كه دانستى كه امامت عبارت است از خلافت از جانب خدا ونيابت از جانب رسول وچگونه مىتواند شد كه خليفه ونايب شخصى را ديگرى تعيين كند بدون اذن او ومع ذلك او را خليفه ونايب آن شخص گويند ، پس امامى كه مردم اختيار كنند واو را نصب نمايند نايب مردم خواهد بود نه نايب رسول . پس بايد امام به نصّ خدا و پيغمبر ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) باشد تا حقيقت خلافت ونيابت از جانب ايشان به عمل آيد . چهارم آن كه شبهه نيست كه تعيين و نصب امام از جهت اصلاح عباد وانتظام بلاد است ومقصود از آن ازاله فتنه وتنازع از ميان مردمان است و شكى نيست كه هرگاه تعيين آن به اختيار وبيعت مردمان باشد باعث زيادتى فتنه ونزاع در ميان مردمان مىشود به جهت اختلاف آراء وتباين اهواء مردم همچنان كه در زمان على ومعاويه واقع شد . پنجم آن كه از كتب فريقين ثابت ومحقق است كه انبياء سلف همه تعيين خليفه نمودند و از دنيا رحلت فرمودند ونيز ثابت است از طريقه وسيرت حضرت خاتم النبيين كه در وقتى كه به سفر مىرفتند ، بلكه در هر امرى از امور جزئيه نايب وخليفه تعيين مىفرمودند و با وجود اين چگونه مىتواند شد كه بعد از خود نصب خليفه ننمايند وامّت خود را كه به ايشان از پدر مهربان تر بود معطل ومهمل واگذارد وچگونه مىتواند شد كه چنين پيغمبر رؤوف رحيمى كه جزئيات امور را حتى آداب و احكام بيت الخلاءِ را بيان فرمايد ، تعيين صاحب اختيارى بعد از خود از براى مردم نكند ومطلقاً متعرض اين نشود وحال اين كه هر ذى شعور دين دارى يا بى دين كه امر مهمى در گردن او مىباشد در حين رحلت خود ، البته وصى ونايبى از جهت آن امر نصب مىكند و اگر نكند