مذهب شيعه است . گوييم آن حضرت انتظار تغيير گفت : نه انتظار قتل ، پس تواند كه آن حضرت منتظر عزل وخلعش باشد ، به سبب اختراعاتى كه كرده بود و اين موافق مذهب اصحاب ماست . ومخفى نيست بر عقلاء كه گفتن آن حضرت اين كلام را بعد از قتل عثمان و اظهار سرور آن عالى شأن دليل است كه منتظر قتل او بوده است و كلمات سابقه وقول آن حضرت كه در پيش گذشت كه خدا او را كشت و من هم با خدا بودم ادلّه قاطعهاند بر راضى بودن آن حضرت به قتل او با آن كه بنا بر توحيه ابن ابى الحديد باز فسق عثمان ثابت مىشود و آن از براى اثبات مطلوب ما كافى است . ومخفى نيست كه از براى شقاوت وفسق وگمراهى او همين كافى است [ كه ] در مقتل عثمان ، واقدى وطبرى واعثم و صاحب استيعاب نقل كردهاند كه بعد از كشتن عثمان اهل مدينه واكابر صحابه او را در مزبله افكندند و مردم را از نماز و غسل و دفن او منع مىنمودند تا اين كه مروان و سه نفر ديگر از كسان او نعش او را برداشتند كه او را دفن كنند مردم مطلع شدند وتابوتش را سنگ باران كردند تا آخر بعد از سه روز نظر به منع كردن مرتضى على ( عليه السّلام ) مردم را او را در شب برده در مقبره يهود بى غسل و كفن دفن كردند ، تا بعد از آن كه معاويه والى شد گفت ديوارى كه ميان آن مقبره ومقبره مسلمين بود برداشتند و به امر او اموات مسلمين را در حوالى قبر او دفن كردند تا متّصل به مقبره مسلمين باشد و حضرت امير ( عليه السّلام ) و هيچ كس از مسلمين به نماز او حاضر نشد ، مگر چند كس از تابعان خودش كه پنهان بر او نماز كردند . و از اين حكايت معلوم مىشود حقيقت حال او . و از جمله حكايات مناسب اين مقام حكايتى است كه در « الصراطالمستقيم » نقل كرده كه ابن جوزى روزى به تقليد حضرت امير ( عليه السّلام ) گفت : « سلونى قبل أن تفقدونى »