آن مىبود ومجرد مضايقه نداشتن نبود و در بعضى اوقات كه مىفرمود : مضايقه نداشتم ، امّا راضى هم نبودم از جهت عدم شورش بعضى از اتباع آن بود ودليل بر اين همين خطبهاى است كه در نهج البلاغه مذكور است كه آن حضرت بعد از قتل عثمان وانتقال خلافت به او خواند : « قد طلع طالِع ولمع لامع ولاح لائح واعتدل مائل و استبدل اللّه بقوم قوماً وبيوم يوماً وانتظرنا الغير انتظار المجدب المطر وانّما الائمة قوام اللّه على خلقه وعرفاؤه على عباده لايدخل الجنة الا من عرفهم وعرفوه ولا يدخل النّار الا من انكرهم وانكروه » [1] يعنى به درستى كه آفتاب امامت بر عالميان تابيد و ماه خلافت بر جهانيان درخشيد وستاره امارت بر خلايق پرتو افكند واعوحاج وكجى امور به استقامت وراستى مبدّل شد ودين اسلام از تحريف به اعتدال انتقال يافت و خدا قومى را به قومى ديگر تبديل فرمود و روزى را به روزى بدل نمود و ما منتظر تغيير عثمان بوديم ، همچنان كه قحط سال منتظر باران مىباشد وامامان وخلفا نمى باشند ، مگر منصوبان از جانب خدا بر خلق ، ومگر عارفان او بر بندگان ، داخل بهشت نمى شود ، مگر كسى كه ايشان را بشناسد وايشان نيز او را بشناسند و داخل جهنم نمى شود مگر كسى كه منكر ايشان باشد وايشان هم منكر او باشند . و ابن ابى الحديد در شرح اين خطبه گفته است كه سه فقره اول اشاره است به انتقال خلافت به آن حضرت وفقره چهارم اشاره است به استقامت امور كه در آخر عثمان اعوحاج وكجى به هم رسانيده بود وفقره پنجم و ششم اشاره است به تبديل حق تعالى عثمان وشيعه او را به على وشيعه او . و بعد از آن گفته است : آيا جايز است به مذهب معتزله كه على ( عليه السّلام ) منتظر قتل عثمان باشد ، مثل انتظار قحط سال از براى باران همچنان كه فقره هفتم دلالت بر آن مىكند ؟ و اين عين