سه وجه : اول آن كه مال خدا را اسباب وزينت دولت اغنيا كرد . دوم آن كه مهاجرين اصحاب را مثل محارب خدا ورسول كرد . سوم آن كه به غير كتاب خدا عمل كرد . و از جمله كسانى كه مضايقه از قتل عثمان نكرد ، بلكه راضى به قتل او بود و اظهار سرور به قتل او نمود و در انتظار آن بود حضرت مرتضى على ( عليه السّلام ) بود . همچنان كه ابن ابى الحديد در « شرح نهج البلاغه » روايت كرده است كه بعد از كشتن عثمان حضرت فرمود كه : خوشم نيامد وبدم هم نيامد . وايضاً از او پرسيدند كه راضى به قتل او بودى ؟ فرمود : نه . گفتند : آزرده شدى ؟ فرمود : نه . پرسيدند كه : او را كه كشت ؟ فرمود : خدا كشت و من هم با خدا بودم . ونيز فرمود : اگر امر به قتل او مىكردم قاتلش مىبودم و اگر نهى مىكردم ، ناصرش مىبودم . اما اين قدر هست كه كسى كه نصرت او كرد ، نتواند گفت كه بهترم از كسى كه نصرت او نكرد و كسى كه نصرت او نكرد نتواند گفت كه كسى كه بهتر از من است نصرت او كرد . حقيقت امر او آن است كه او امارت كرد وامارت بد كرد وشما بيتابى كرديد و بى تابى را بد كرديد و خدا ميان شما واو حكم به حق خواهد كرد . و ابن ابى الحديد بعد از نقل اين حكايت از آن حضرت گفته است كه : آن حضرت امر به قتل او نكرد ، امّا نهى هم از آن ننمود . پس خونش در نزد او مباح بوده است . و بر عقلا مخفى نيست كه مباح بودن خون او در نزد آن حضرت برهان قاطع است بر كفرش يا لااقل بر ظلمى كه موجب قتلش باشد و حق آن است كه آن حضرت راضى به قتل عثمان بود و از قتل او اظهار سرور فرمود ومنتظر