چون اهل اسلام عزم قتل عثمان كردند ، عايشه اراده حج كرد ، مروان به نزد او آمد وبسيار التماس كرد كه حج را تأخير كن و مردم از اين امر منع كن ، قبول نكرد وگفت : من مىخواهم عثمان را به جاى طوق در گردن من اندازند و من آن را بردارم و به درياى اخضر اندازم و مردم را بر قتل او تحريص مىنمود و مىگفت : هنوز پيراهن رسول خدا ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) كهنه نگشته وسنّت او كهنه شد ، بكشيد اين پير كفتار را كه خدا او را بكشد . و ابن ابى الحديد از استاد خود ابو يعقوب معتزلى نقل كرده كه او گفت حريص ترين مردم به قتل عثمان عايشه بود و چون كشتن او را شنيد اظهار سرور كرد وگفت : خدا او را از رحمت خود دور كند و مىخواست كه خلافت منتقل شود به طلحه كه پسر عمّش بود وراضى به انتقال خلافت به على نبود ، زيرا كه عداوت نسبت به على داشت . پس اسباب كثيره كه سبب بغض وعداوت عايشه شد نسبت به مرتضى على ( عليه السّلام ) و حضرت فاطمه ( سلام اللَّه عليها ) از استاد خود نقل كرده است و همه آن اسباب راجع است به حرمت وعزّتى كه على وفاطمه در نزد پيغمبر ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) داشتند و آن حضرت ايشان وفرزندانشان را از همه عزيزتر مىداشت وايشان را بر ديگران ترجيح مىداد . وعلى ( عليه السّلام ) را بر ابو بكر ترجيح مىداد كه پس منشأ عداوت نبود ، مگر حسد وضدّيت ومعاندت با خدا ورسول . پس ابن ابى الحديد گفته است كه : نظر به اين كه خلافت منتقل به طلحه نشد و به على شد ، عايشه با وجود اين كه مردم را تحريص بر قتل عثمان مىكرد بعد از شنيدن قتل او خوشحال شد ، چون خبر به او رسيد كه خلافت منتقل به مرتضى على شد ، فرياد كرد وگفت : واعثماناه مظلوم كشته شد و اين كينه در سينه اش ثوران مىكرد تا روز جمل ظاهر شد و چون ابن ابى الحديد كلام را به اينجا رسانيده گفته است كه : اين خلاصه كلام ابو يعقوب است . واو شيعه نبود ، بلكه در مذهب معتزلى شديد بود .