و جواب اين عذر ناموجه آن است كه همچنان كه مشايخ شما روايت كردهاند : اولاً حضرت امير ( عليه السّلام ) سخن درشتى به عثمان نگفت و آن چه خير او بود گفت . پس بى ادبى عثمان و گفتن كه بايد اول تو را اخراج كرد چه مدخليّت به تأديب داشت . وثانياً عمار نيز مطلقاً سخن درشتى به عثمان نگفت ، بلكه آن چه خير او بود گفت و روايت اعثم صريح است كه در گفتگو كمال ملايمت وخيرخواهى كرد و با وجود اين زدن او وامر به اخراج راهى ندارد با وجود اين كه مثل عمار شخصى اگر بى ادبى كند معلوم است كه بدون جهت شرعى نكرده است وحال اين كه پيغمبر در شأن او فرموده است كه با عمار چه كار دارند ، او ايشان را به بهشت دعوت مىكند وايشان او را به جهنم مىخوانند ونيز فرموده كه هركه با عمار دشمنى كند ، خدا با او دشمنى كند وهركه كينه عمار را داشته باشد ، خدا با او كينه ورزد ، وكشنده او و كسى كه او را اخراج كند در جهنم باشد ، پس با وجود اين مرتبه چگونه بى تقصيرى را سخنان ناخوش و درشت مىگويد و اگر به حق گفته چه تأديبى بر او لازم است وحال آن كه مذهب سنّيان آن است كه اگر خلفا مباشر ظلم وفسق شوند واجب است كه علماء ايشان را منع وعزل كنند وفسق وظلم عثمان در نزد هر ذى شعورى اظهر من الشمس است و از كتب معتبره سنّيان ثابت ومحقق است . وحال اين كه ما را مىرسد كه با اهل سنّت بگوييم كه شما متّفق نيستيد بر وجوب اطاعت همه خلفا چه جاى بعضى از ايشان و چه جاى عثمان تنها ودليل بر اين ، اختلافى است كه در ميان ايشان واقع است در حجيّت اجماع خلفاء اربع و در حجّيت اجماع شيخين چه جاى اجماع احد شيخين يا ( با ) عثمان . و از آن جمله وظيفه عبدالله مسعود را قطع كرد واو را دو مرتبه زد : اول از براى اين كه چرا بر ابو ذر نماز كرد همچنان كه مروى است كه چون