پرسيد كه اضطراب شما از چه جهت است ؟ گفت : به سبب كارى است كه با تو و صاحب تو يعنى على ابن ابى طالب كردهام به خدا قسم كه اگر تمام روى زمين همه طلا مىبود و از من مىبود مىدادم كه از عذاب الهى خلاص شوم . ونيز در « جمع بين الصحيحين » مروى است كه عمر به ابى موسى اشعرى گفت كه آيا راضى هستى كه اسلام ما با رسول الله ومهاجرت ما با رسول اللّه ومهاجرت نمودن ما با او وجهاد نمودن ما با كفار در خدمت او و آن چه عملى كه با او كردهايم با آن چه بعد از او كردهايم برابر شود و از عذاب اعمالى كه بعد از او كردهايم خلاص شويم ؟ ابو موسى گفت : نه من اعمال خير بسيارى با پيغمبر ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) كردهام و اجر آن را از خدا مىخواهم . عمر گفت : امّا من به خدا قسم كه مىخواهم هرچه آن وقت كردهام به آن چه بعد از آن كردهام سر به سر از هم بگذرد وخلاص شوم . ومخفى نيست كه اين قول دلالت صريح دارد كه بعد از پيغمبر ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) اعمال او خلاف شرع بود وامورى از او صادر مىشد كه خدا ورسول به آن راضى نبودند و كسى را نمى رسد كه بگويد اين كلام از عمر از راه تواضع وهضم نفس صادر شد ، زيرا كه اگر چنين مىبود تخصيص به زمان بعد از پيغمبر ( صلّى اللَّه عليه و آله وسلّم ) راهى نداشت كه بر عقلا مخفى نيست . * * * امّا آن چه دلالت بر فسق عثمان در زمان او مىكند به حدّى نيست كه احصاء آن در اين رساله ممكن باشد ، زيرا كه مطاعن وفسوق او از ديگران زيادتر است و در اكثر معاصى ونامشروعياتى كه از شيخين صادر شد او هم شريك بود وقبايح مختصه او نيز بى حدّ وحصر است و ما در اين جا از جهت اثبات مطلوب